همه ميدانید که شهادت من و ما، مسألهای نیست که بتوان بر آن گریست؛ زیرا در مکتب ما شهادت یک سفر عاشقانه است که متعاقب آن سعادت و رستگاری است. آیا سعادت و رستگاری دوست عزیز شما، غم انگیز است یا فرحبخش و شادی آفرین؟!
او به پایگاه بسیج که محور عروج شهیدان و مالامال از خاطره و رنگ و بوی شهادت بود عشق می ورزید ، گویا احساس می کرد نیاز های روحی خود را در بسیج می تواند تأمین کند . و طلیعه تحقق تمامی آرمان هایش را در این محیط مشاهده می کرد به همین خاطر اکثر اوقات خود را در پایگاه می گذراند حتی برای درس خواندن و برنامه های فردی نیز بسیج را بهترین محیط تشخیص داده بود.
تنها چیزی که در دروس او وقفه ایجاد میکرد احساس مسئولیتی بود که برای تبلیغ در جبهه و روستاها در خود احساس میکرد. شهید صالح پرور در هر فرصت مناسبی که بدست میآورد به جبهه میرفت زیرا اعتقاد او کما اینکه خود بارها گفته بود براین بود که اگر تحصیل علم همراه با تبلیغ در جبهه نباشد باعث میشود که انسان بصورت یک عالم بی تعهد و بی مسئولیت درآید .
ما به فرمان امامان لبیک گفتیم که ان تنصروالله ینصروکم و ثبت اقدامکم و میرویم تا کربلا را آزاد کنیم و تا کربلا راهی نیست
برگشت عقب. تركش خورده بود. پانسمان كه شد دوباره راه افتاد طرف خط. به او گفتیم: « باید به عقب برگردی اصلا صبر كن حالت جا بياد، بعداً برو! » گوش نكرد و رفت. به عنوان خطشكن وارد گردان شهادت شد. ولی دیگر برنگشت.
شما ناراحت رفتنم از این دنیا نباشید چون شما فرزندتان را از دست نداده اید بلکه تازه به دست آورده اید.
نامه شهید محبت علی محمودی همسر عزیزم سلام علیکم از خداوند متعال برای شما و فرزندانم سلامتی می طلبم و خداوند شما و بچه ها را نگهدارد و امید است همیشه و در همه اوقات خوشی و خرمی را تحصیل نمائید
خدایا:تو شاهدی که این حقیر برادر و دوستی را از دست دادم که او را شایسته تکریم میدانم و به تعبیر امام عزیزم (که در باره یکی از شهدا فرموده بود) اگر شهید نشده بود عجیب بود. امیر حسین معنای زندگی را فهمیده بود و موفق شده بود به این فهم عمل کند. خدایش رحمت کند و دعای او را درباره دوستانش مستجاب گرداند.
او داوطلبانه عازم جبهه شد بدون اینکه خانواده خبر داشته باشند.پس از انتقال به جبهه در فراغت نامه ای به خانواده اش نوشت و از وضع و حال خود آنها را خبر دار کرد.بالاخره شربت شهادت نوشید و به لقاالله پیوست جسد مطهرش 10 ماه در آفتاب سوزان آبادان همچنان سالم و پاک باقی ماند تا سرانجام پس از فتح آبادان جسم بیجانش را در قم قبرستان شیخان به خاک سپردند. آنانکه در دفن او کمک میکردند می گویندکه گویی پس از 10 ماه هم اکنون جان داده است و این طراوت بدن را از تازگی وضویش و از پاکی و قداست نمازهای شب به ارمغانی نیکو با خود به سرای آخرت برده است