شهید روحانی عظیم جعفری

کدام انسان اشرفترین مخلوقات است؟

او داوطلبانه عازم جبهه شد بدون اینکه خانواده خبر داشته باشند.پس از انتقال به جبهه در فراغت نامه ای به خانواده اش نوشت و از وضع و حال خود آنها را خبر دار کرد.بالاخره شربت شهادت نوشید و به لقاالله پیوست جسد مطهرش 10 ماه در آفتاب سوزان آبادان همچنان سالم و پاک باقی ماند تا سرانجام پس از فتح آبادان جسم بیجانش را در قم قبرستان شیخان به خاک سپردند. آنانکه در دفن او کمک میکردند می گویندکه گویی پس از 10 ماه هم اکنون جان داده است و این طراوت بدن را از تازگی وضویش و از پاکی و قداست نمازهای شب به ارمغانی نیکو با خود به سرای آخرت برده است

زندگینامه

شهید عظیم جعفری در سال ۱۳۳۷ در ورامین متولد شد ۶ ساله بود که به اتفاق خانواده به تهران آمد کلاس اول ابتدایی بود که در هیات فاطمیون ثبت نام نمود استاد وی در این هیات آقای سید محمد هاشمی بوده و در این هیات با اصول ابتدایی اسلام آشنا شد.
علاقه شدید وی به شرکت در نماز جماعت باعث شد که بعدازظهر دیرتر از ساعت مقرر به مدرسه برود و مورد تنبیه شدید مربیان و پدر و مادرش واقع شود ولی ایمان قوی این شهید سبب پایداری و استقامت وی در مقابل مشکلات میگردید با همه فشاری که متحمل میشد دست از نماز جماعت برنداشت در سنین نوجوانی به تب فلج دچار و در بیمارستان بستری شد پاهای او فلج شده بودند و پس از عمل جراحی پاها و قسمتی از بدن او گچ گرفتند اما اطبا رای به بریدن پاهای او دادند که با متوسل شدن مادر عظیم به حضرت عبدالعظیم برای شفا فرزندش حضرت عبدالعظیم (س) به خواب عظیم رفته و خداوند به وی شفا عنایت می کند و پس از یک هفته به خانه میاید و بزودی بهبود میابد.
در کلاس اول راهنمایی با اصرار و التماس پدر و مادر اجازه رفتن به حوزه علمیه را میگیرد و وارد مدرسه ملا محمد جعفر واقع در خیابان نائب الامام همان نائب السلطنه سابق میشود و شروع به خواندن دروس الهی
می کند در کلاس سوم راهنمایی به علت فعالیتهای سیاسی و بدون اطلاع خانواده برای انجام عملیات ضد رژیم پهلوی به مشهد میرود که خانواده وی از نامه ای که در لابه لای قرآن به جای گذاشته بود از رفتن به مشهد مطلع می شوند پس از انجام ماموریت به تهران بر میگردد و توسط ساواک مورد تعقیب واقع میگردد و به علت نبودن مدرک نیر پا به پای ایمان شهید را قوی تر میکند از خصوصیات اخلاقی وی میتوان احترام و محبت عمیق و شدید وی به پدر و مادر و پرهیز و تقوی و پایبندی شدید وی به اصول اعتقادی مکتب، رسیدگی به فقرا و مستمندان در زمانی که خود از کمترین وسیله رفاهی بی بهره بود و… را بیان کرد زندگی او بسیار ساده و مختصر بود او در حجره ای که درس میخواند فقط یک پوستین یک میز کوچک و یک دست رختخواب داشت هرگز در زندگیش غذای گرم نخورد و لب به میوه نزد به فامیل توصیه می کرد که از غذای ارزان استفاده کنند در جریان تظاهرات اول محرم در سرچشمه بدست مزدوران شاه محروم شد و به بیمارستان انتقال یافت در بیمارستان وقتی از اسم او سوال میکردند گفت سرباز امام حسین وی از ناحیه کتف مجروح شده بود که به علت شدت جراحت تحت عمل جراحی قرار گرفت و زمانی که ساواک به بیمارستان آمده تا مجروحین را ببرند به صورت معجزه آسایی از چشم آنان مخفی میماند پس از عمل جراحی پزشکان بعلت وضع موجود او را به خانه میفرستند ۷ روز از آمدن عظیم بخانه نگذشته بود که در جریان درگیری ۲۲ بهمن عده ای شهید میشوند و او به بهانه پاسنمان از خانه خارج می شود و خانواده وی در نگرانی شدید که بدست عوامل رژیم دستگیر شده است. سراغ او را هم میگرفتند تا اینکه تلفنی از بیمارستان سوم شعبان به منزل می شود و مسوول بیمارستان سراغ او را از خواهرش میگیرد و از او میخواهد که عظیم هرچه زودتر به بیمارستان برود وقتی دلیل آن پرسیده می شود پاسخ می دهد، به خون او نیازمندیم خواهر عظیم میگوید او خود مجروح است چگونه می تواند خون بدهد که پاسخ میدهند تاکنون ۳ بار خونش را اهدا کرده است و ما از مجروح بودن او خبر نداشتیم.
خانواده وی در جستجوی او به هرکجا که می شناختند رفتند تا که او را در غسالخانه بهشت زهرا در حال شستشوی شهدا یافتند آری این است معنی ایثار و ایمان و انسانیت این طلبه شریف با وجود احتیاج مبرم به یک عمل جراجی دیگر بخاطر احساس مسوولیت با وضع ناراحت کننده ای را تحمل میکرد و بدین منوال در مسیری که انتخاب کرده بو با خلوص و عشق طی طریق میکرد تا اینکه جنگ شروع شد و او داوطلبانه عازم جبهه شد بدون اینکه خانواده خبر داشته باشند.
پس از انتقال به جبهه در فراغت نامه ای به خانواده اش نوشت و از وضع و حال خود آنها را بالاخره شربت شهادت نوشید و به لقاالله پیوست جسد مطهرش ۱۰ ماه در آفتاب سوزان آبادان همچنان سالم و پاک باقی ماند تا سرانجام پس از فتح آبادان جسم بیجایش را در قم قبرستان شیخان به خاک سپردند.
آنانکه در دفن او کمک میکردند که گویی پس از ۱۰ ماه هم اکنون جان داده است و این طراوت بدن را از تازگی وضویش و از پاکی و قداست نمازهای شب به ارمغانی نیکو با خود به سرای آخرت برده است

وصتنامه
وصیتنامه اینجانب عظیم جعفری که در شب چهارشنبه ۲۷ ذیحجه سال ۱۳۹۸ شروع به نوشتن نمودم و… از تمام موجوداتی که خداوند در این جهان خلق نموده انسان اشرفترین آنها میباشد اما این سوال پیش میاید کدام انسان اشرفترین مخلوقات است؟ آیا هر انسانی را می توان اشرف مخلوقات نامید یا اینکه نه به کسی می توان این لقب را داد که اشرفترین اعمال را نیز برای خداوند و فقط برای خدا برای کسی دیگر انجام داده و به درجه ای رسیده است که خداوند او را خلیفه خود در روی زمین قرار داده است و انسان واقعی آیا آن کس نمی باشد که وجود و هستی خود را در راه خدا و در راه دین مبین اسلام فدا کرده است و آن انسانی که دنیا را مزرعه ای بیش برای آخرتش نمی داند در جهان کشت می نماید و در جهان ابدی بردند میکند… این انسان است یا آن فردی که تمام زندگیش (همچون من عاصی) جنگ یا الله جنگ یا امام زمانش بوده است و در طول عمر حتی برای یکبار هم نتوانسته است خودداری باشد و نتوانسته است خود را به هدف برساند؟ آیا می توان به چینن فردی انسان گفت؟ و او را انشان نامید نه نه نه بهرحال من که نتوانستم خود را به جائی که مقصد اصلی بود برسانم و این از بی ارداگی و از بی تقوایی و از سستی بود من خود میدانم توشه ای برای آخرتم برنداشتم و بار سفر نبسته ام من که خود می دانم با دست خالی به سفری دراز میروم اما چند وصیت دارم اولا مرا فردی متدین به احکام شرعی مقدس غسل و کفن کند و افرادی مرا تشییع کنند که به خاندان هر بیت ارادت خاص داشته باشند ثانیاً به هیچ وجه راضی نیستم مرا در جایی بجز قم دفن کنند ثالثا از یک یک افرادی که شما آن را میشناسید که من با آنان ارتباط داشتم حلالیت بطلبید و اگر احیانا دینی من دارم بدهید.
رابعاً ۶ سال تمام نماز قضا برای من بخوانید به هیچ وجه راضی نیستم برایم حجله بزنید خامسا کتابهایم را بفروشید و بدهکاریهایم را که ذکر نموده ام بدهید و… اما مادر حلالم کن من حق مادری را تا آنجا که باید انجام ندادم مادر برای اینکه جوانی از دست دادی گریه نکن التماس کن و از خدا بخواه که از سر تقصیرات من بگذار، خداحافظ مادر پسر بی وفای تو عظیم و…
و اما بابا ترا به جان خودت منو حلال کن منو ببخش از خدا بخواه از من بگذرد و بشما صبر بدهد من افتخار میکنم که در راه اسلام و هدف مرجع بزرگ خود که او را نائب امام زمان (عج) میدانم کشته شوم بابا بهترین خوشحالی من این است که کار زندگی خودت را طوری کنی که امام زمان از شما راضی باشدو…

روحش شاد و راهش پایدار باشد، که در تداوم این راه سرخ، انسانها، برای رسیدن به لقاالله و راه تکامل و فلاح در تلاشی بی امان حرکت
می کنند.