روحانی شهید سید حسین علوی سرشگی

وی دارای تقوا و عدالتی نزدیک به عصمت بود

همه مي‌دانید که شهادت من و ما، مسأله‌ای نیست که بتوان بر آن گریست؛ زیرا در مکتب ما شهادت یک سفر عاشقانه است که متعاقب آن سعادت و رستگاری است. آیا سعادت و رستگاری دوست عزیز شما، غم انگیز است یا فرح‌بخش و شادی آفرین؟!

روحانی شهید سید حسین علوی سرشگی
فرزند سید کمال در تاریخ اول شهریور ماه ۱۳۳۸ در یک خانواده روحانی در پایین شهر تهران میدان امام حسین خیابان ثارالله در شب مبعث حضرت رسول متولد شد به نام سید حسین، او در پنج سالگی به مدرسه رفت و پس از تمام کردن دبستان یعنی کلاس پنجم با راهنمائی برادر بزرگتر سید محمود به حوزه علمیه قم رفت تا همچون او در کنار برادر بزرگتر روحانی شان محمدرضا که چندین سال در حوزه تحصیل علوم دینی کرده بود به تحصیل علوم اسلامی بپردازد.
سید حسین دارابی ذهنی قوی و هوشی سرشار و عقلی زیاد بود که حتی محمدرضا با اینکه بیست سال تحصیل علوم دینی و در علوم انسانی دانشگاه مطالعاتی زیاد داشت همیشه با ایشان مشورت میکرد و مطالب عقلی را به ایشان عرضه میداشت و می گفت من کسی را در خویشان و دوستان خود عاقل تر از سید حسین نمی یافتم و او دارای عقل چند انسان دانا بود.
سید حسین در ضمن تحصیل علوم دینی به تحصیل علوم فرهنگ ادامه داد و یکی دو هفته مانده به امتحانات متفرقه به مطالعه کتب دبیرستانی مشغول میشد و با این مقدار مطالعه همیشه در امتحانات متفرقه قبول میشد و بدین وسیله تا کلاس دهم دبیرستان را رسما ادامه داد و در عین حال به تحصیل علوم دینی خود مانند بقیه طلاب حوزه علمیه قم ادامه دادو پس از مدت ده سال به کتاب کفایه الاصول مرحوم آقای آخوند مشغول بود بگفته محمدرضا استاد وی در کنایه بود او کنایه را خوب می فهمید و خوب پاسخ میداد.
سید حسین در ضمن اینکه هم تحصیل علوم اسلامی میکرد و هم تحصیل علوم فرهنگی و همچنین دارای فعالیت های مبارزاتی قبل از پیروزی انقلاب و پس از آن بود یعنی در ابتداء انقلاب در گسترش آن وی سهمی چشمگیر در پخش اعلامیه داشت و در تظاهرات و جلسات مذهبی انقلاب کاملا شرکت میکرد حتی در مسجد امام حسین بدست دژخیمان شاه دستگیری و بحدی کتک خورد که وقتی دوستانش میخواستند باو غذا بدهند وی خون استفراغ میکرد و محمدرضا می گفت حتی تا این آخری ها که شهید شد هر وقت ما لباس او را بالا می زدیم جای گودالهای زنجیر دژخیمان شاه کاملا دیده میشد .
سید حسین پس از پیروزی انقلاب تا مدتی اسلحه بر دوش در کمیته مسجد امام حسین پاسداری میکرد و برای تقویت روحیه برادرش که در ایدئولوژی لشکر سنندج بود پیوسته بانجا میرفت بطوریکه یکی دو شبانه روز اسیر حزب دمکرات کردستان بود ولی با زیرکی تمام نگذاشت آنها بفهمند وی طلبه قم است و بالاخره از دست آنها رها شده .
سید حسین در تمام این فعالیت های مختلفه خود با چند تن از طلاب به درخواست حوزه علمیه به تحصیل فن فیلم سازی و سناریو نویسی مشغول شد و باین فن علاقه ای زیاد داشت.
محمدرضا می گوید پیوسته سید حسین به من می گفت چون اکثر مردم دنیا علاقه زیاد به مطالعات علمی و تعلیمات سمعی ندارند باید از غریزه انتظار و اشتیاق مردم استفاده کرد و امتیازات اسلام را در فیلم های هنری گنجانید و به دنیا عرضه کرد تا مردم عوام دنیا از این راه بهتر بتوانند اسلام را بشناسند و انقلاب اسلام به جهان سریعتر صادر گردد و این راه را بهترین راه صدور اسلام به جهان میدانست و در وصیت نامه خود راجع به همین معرفی اسلام بوسیله هنر سناریو نویسی به برادران طلاب خود وصیت کرده است و بگفته محمدرضا وی برای آینده اسلام نسبت به معرفی اسلام بکمک هنر سناریو نویسی امیدی بزرگ بود زیرا ذهنی قوی و عشقی فراوان در این موضوع داشت و ضمنا تعدادی سناریو از آثار هنری ایشان باقی مانده و شهید روحانی حجه الاسلام صالحی اول استاد هنری ایشان بوده است.
سید حسین مطالعاتی زیاد راجع به علوم سیاسی ، احزاب و گروه ها داشت و ذکاوت خاصی راجعه به شناخت خطوط انحرافی شرق و غرب داشت. حتی سیاستمدارانی که انحرافات شرق و غربی داشتند و سقوط کردند وی بیش از تمام دوستان خود آنها را می شناخت و به دیگران معرفی میکرد.
وی از نظر اخلاق و تقوی بسیار خوب و قوی بود بحدی که خوبی اخلاق او سر زبان تمام دوستان و آشنایان بود و استاد وی آقای حسینی می گفت که وی دارای تقوای و عدالتی نزدیک به عصمت بود. آری کسی که یک عمر در خانه و حجره و جامعه با عدالت و تقوی زندگی کند و در تحصیل علوم دینی و شناخت اسلام بکوشد و پیوسته جان خود را برای اسلام در معرض خطر مبارزات اسلامی قرار دهد و از شکنجه های زمان شاه و خمپاره های صدام و کفر جهانی نهراسد در سن ۲۳ سالگی در ساعت یک بعدازظهر عاشواری حسینی در جبهه موسیان در تاریخ بیست پنجم آبان ماه ۱۳۶۱ با عشق فراوان به شهادت رسید و باز حسین به عشق کربلای حسین (ع) در روز عاشورای حسین (ع) با ترکش خمپاره از قفا همچون جد مظلومش حسین (ع) بدرجه رفیع شهادت میرسد.
*****
فرازی از وصیت نامه روحانی شهید سید حسین علوی سرشگی
سخن اول من با خانواده‌ام و پدر و مادرم است که در رشد من کوشیدند و برادران و خواهرانم که با هم بزرگ شده‌ایم و هم عقیده و هم مرام بودیم و نیز دوستانم که روحیه استوارشان استحکام بخش من بود و اساتید گرامیام که روح مرا ساختند و بر درک و فهم و علم و آگاهی من افزودند و تمام خدا پرستان با ایمان و حزب‌اللهی‌های پرتوان که با مشت‌های محکم و گره کرده خویش، آرامش را از دشمنان گرفتند و به آنان فرصت ندادند که علیه اسلام و مسلمین نقشه حساب شده‌ای طرح کنند؛ بدین ترتیب مرا در آرامش نهادند.
همه مي‌دانید که شهادت من و ما، مسأله‌ای نیست که بتوان بر آن گریست؛ زیرا در مکتب ما شهادت یک سفر عاشقانه است که متعاقب آن سعادت و رستگاری است. آیا سعادت و رستگاری دوست عزیز شما، غمانگیز است یا فرح‌بخش و شادی آفرین؟!
پس اگر درست بیندیشید، برای ما جشن مي‌گیرید؛ زیرا که ما سعادتمندترین انسان‌ها خواهیم بود. من از جوانان رشید حزب اللهی مي‌خواهم که جبهه‌های نبرد را پر کنند و شانه از زیر بار این مسؤولیت‌ها خالی ننمایند و ترس و واهمه به خود راه ندهند که ترس علامت مادیون است.
سخن دوم من با کسانی است که پس از گذشت چهار سال از انقلاب، هنوز در خواب و بی‌خبری به سر مي‌برند؛ هنوز که هنوز است با فرهنگ این انقلاب آشنا نشده‌اند و نمي‌دانند برای چه انقلاب کرده‌ایم و برای چه میجنگیم! چرا باید پس از چهار سال هنوز ندانند که در این کشور چه مي‌گذرد، آیا این یک مرگ طبیعی برای انسان نماها در اجتماع نیست؟ آیا زندگی با این وضع ننگ و عار نیست؟ اینان از ما انتظار دارند که در مقابل ظالم سر تسلیم فرود آوریم و اگر کسی سیلی بر صورتمان زد، طرف دیگر را تسلیم کنیم و حال آن‌که اسلام مرام و منطقش بر همه روشن و آشکار است. این گونه افراد بیدار شوند و بدانند که پس از چهار سال دیگر وقت نصیحت گذشته و آنانی که قابل اصلاح بوده‌اند، اصلاح شده‌اند و کسانی که شهوت پرست، عیاش و مقلد کورکورانه دیگرانند، به زعم جهل و ناآگاهی‌شان هنوز در خواب خرگوشی به سر مي‌برند.
من از خانواده خود مي‌خواهم کسانی را که بدون حجاباند و یا با چادر توری میآیند در مراسم اینجانب شرکت ندهند، من نمی‌توانم چنین ننگی را بپذیرم که در مجلس ختم من چنین افراد پست و کوته فکری شرکت داشته باشند.
سخن من با برادران طلاب این است که همچنان به کارهای تبلیغی و بیدارگرانة خود ادامه دهند؛ اما بدانند که تنها استفاده از قدرت سمعی مردم چندان مفید نیست. چه بهتر که از نیروهای سمعی و بصری و قوای اشتیاق و انتظار مردم نیز استفاده کنند و در سنگر هنر سناریو نویسي و هنر سینمایی بکوشند و بدانند این گونه تبلیغات، دایره وسیع‌تری را در بر مي‌گیرد و اثر بیشتری در تمام سطوح دارد.

******