هر جا امیر بود همه را به دور هم جمع میکرد، خواه تهران، خواه در جبهه. امیر در جبهه فقط یک سردار امدادگر یا رزمنده نبود، او باب وحدت بود، او علم تقوا بود، او کسی بود که لحظهای بیکار نمینشست. دائم به فکر جنبش و تلاش در راه چرخاندن چرخ انقلاب بود در خانه و خانواده.
چه شيرين و دلنواز است به مقصود رسيدن و خالي کردن اين مايه تعلق و رنگ به رنگ و ابتدا بي رنگ شدن و جان سپردن سپس رنگ او گرفتن.