روحانی شهید: نصرت‌الله انصاری

خودمان برای رضای خدا کارگر می‌شویم.

در یکی از روزهای اسفند سال 1354 در حین خدمت در بانک تعاون، توسط دژخیمان رژیم شاه دستگیر شد و به زندان انتقال یافت. . بعد از پیروزی انقلاب و با بررسی اسناد و مدارک ساواک در بهشت زهرا ، مزار شهید قطعه 39، ردیف 18 و آرامگاه شماره 46 اعلام گردید.

روحانی شهید: نصرت‌الله انصاری فرزند: علی‌اصغر
استان: قزوین شهرستان: بویین‌زهرا
ولادت: ۱۳۲۲- روستای عصمت‌آباد شهادت: ۲۷/۱۲/۵۴- زندان رژیم ستم‌شاهی
روحانی شهید حجه‌الاسلام شیخ نصرت‌الله انصاری، در شب جمعه دوم دیماه سال ۱۳۲۰ خورشیدی، در روستای عصمت‌آباد از توابع شهرستان بویین‌زهرا، در خانواده‌ای متدین و کشاورز چشم به جهان گشود. دوران طفولیت او که به سر آمد، پای در مکتب‌خانه نهاد تا قرآن بياموزد. پس از آن، تحصیلات ابتدایی را در روستای زادگاهش آغاز کرد و پس از اخذ مدرک ششم ابتدایی، با کسب اجازه از پدر، آهنگ شهرستان قزوین نمود تا در مدرسه «صالحیه» این شهر به تحصیل علوم دینی بپردازد. شهید از همان کودکی‌ها علاقه‌مند به یادگیری علوم آل محمد -صلي‌الله‌عليه و آله- و قرآن بود.
شهید انصاری دارای روحیه ایمانی و معنوی خاصی بود که از آثارش، امانتداری و تقوای او بود؛ تا آنجا که سرپرستی طلاب مدرسه «سردار» را به ایشان واگذار نمودند. شهید انصاری همزمان با تحصیل به کار در مغازه عطاری همت گمارد، تا از این راه امرار معاش نماید. وي پس از سه سال تحصیل در مدرسه صالحيه و سردار، برای کسب علم و بهره‌گيري از محضر اساتید بزرگوار به شهر قم هجرت نمود.
با وقوع حادثه زلزله بویین‌زهرا در سال ۱۳۴۱، شهید به این منطقه شتافت تا به امداد آسیب دیدگان حادثه پردازد. ساخت مسجد، حمام و لوله کشی آب آشامیدنی روستاهای «عصمت آباد» و «قاسم آباد» از جمله کارهای خداپسندانه شهید بود. وي پس از اتمام عملیات کمک‌رسانی و بهبود نسبی اوضاع، دوباره به شهر مقدس قم بازگشت که این زمان مصادف با آغاز نهضت امام خمینی(ره) بود. شهید که مشتاق امام خمینی(ره) بود، به همراه دیگر یاوران انقلاب عدل و پاکی، به فعالیت سیاسی پرداخت.
شهید انصاری در همین ایام به همراه برادران دینی‌اش بانک تعاون اسلامی را در شهر مقدس قم تأسیس نمود تا به طلاب و روحانیون نیازمند تسهیلات ارائه دهد.
پس از دستگیری و تبعید حضرت امام به عراق، شهید انصاری به عشق امام و دیدار ایشان و زیارت عتبات عالیات، مخفیانه راهی نجف اشرف گردید و توانست مقتدای خود را در آن سامان مقدس دیدار نماید. پس از این دیدار، امام خمینی (ره) ایشان را به عنوان نماینده خود در بانک تعاون منصوب نمودند.
شهید بزرگوار نصرت الله‌انصاری، پس از مراجعت از عراق به ادامه تحصیل و فعالیت سیاسی خود ادامه داد و در سال ۱۳۴۵ در سن ۲۵ سالگی با دختري عفیفه از نسل فاطمه زهرا -سلام اله. علیها- ازدواج کرد. وپس از مدت کوتاهی، به همراه همسر بزرگوارش از قزوین به قم آمد…
در یکی از روزهای اسفند سال ۱۳۵۴ در حین خدمت در بانک تعاون، توسط دژخیمان رژیم شاه دستگیر شد و به زندان انتقال یافت. شهید طبق مدارک مرکز اسناد انقلاب اسلامی، در ۱۳/۱۲/۵۴ دستگیرشد و در ۲۷/۱۲/۵۴ به شهادت رسید. بعد از پیروزی انقلاب و با بررسی اسناد و مدارک ساواک در بهشت زهرا ، مزار شهید قطعه ۳۹، ردیف ۱۸ و آرامگاه شماره ۴۶ اعلام گردید.
بر بال عقاب عشق پرواز گرفت پرواز به اوج همچو شهباز گرفت
شد محرم کعبه شهادت آن‌گاه نشور شرف ز محرم راز گرفت
«روحش شاد و راهش پر رهرو باد»

« خاطراتی ازروحانی شهید: نصرت الله انصاری»
«بویین زهرا»
«کار برای خدا»
اواسط تابستان سال ۱۳۴۹ بود که شهید انصاری برای دیدن خانواده و بررسی اوضاع مسجد به روستای عصمت‌آباد آمد؛ آن روزها ساخت مسجد به علت نبود مصالح و مشکلات نیمه کاره رها شده بود. وي زمانی که از موضوع اطلاع یافت به سرعت و بدون فوت وقت به نزد اهالی روستا رفت و مقداری پول براي خريد آجر فراهم آورد. او و چند برادر دینی دیگر و بنده تراکتوری آماده نموده، راهی کوزه آجزپزی شدیم. وقتی به آنجا رسیدیم، کارگر نبود تا آحرها را بار بزند. شهید با کمال تواضع و اخلاص برای خدا، لباس‌ها را در آورد؛ با دستهای برهنه، آجرها را بار می‌زد. او در آن بین چنین می‌گفت: «یا علی مدد. خداوند از شما راضی باشد، اگر امروز کارگر نیست، خودمان برای رضای خدا کارگر می‌شویم. خدا قبول کند انشاءالله.»
«به نقل از همراه شهید»
«جماعت منحرف»
جالب ترین خاطرات من از شهید مربوط به اعتقاد قوی و محکم شهید به خدا، اسلام ، روحانیت متعهد، امام خمینی- رحمه‌الله‌عليه- است.
به یاد دارم در سالهایی که مواضع سازمان مجاهدین خلق افشا نشده بود و فعالیت این سازمان تحت پوشش مذهب روحانیت بود، یکی از آنها با شهید رفت و آمد داشت. او گاه‌گاهی به منزل ما می‌آمد. و به صحبت با شهید می‌پرداخت. در این اواخر شهید انصاری از موضع انحرافی این جماعت آگاه شده بود . روزی بعد از مشاجره شدید با این عضو سازمان با ناراحتی گفتند: دیگر این فرد را به خانه خود راه نمی‌دهم. بعد هم به من فرمودند که ظرف غذای او را تطهیر کنم. او می‌گفت به این ها نمی‌شود اعتماد نمود.
«به نقل از همسر شهید»