نفرین

نفرین در لغت

نفرین به معنای دعای بد برای مرگ، ناکامی و بدبختی کسی یا چیزی است. به معنای لعن، لعنت، ذم، تقبیح و نکوهش نیز آمده است. بنابراین پیش ارباب لغت، نفرین نوعی دعا است که به ضرر شخص دعا شونده باشد؛ به عبارت دیگر، دعا بر دو نوع است؛ مثبت که همان دعای معروف و شناخته شده است، و دعای منفی و بر ضد که نفرین باشد.

نفرین در آموزه های دینی ما مسئله ای شناخته شده است، چنان که در آیات و روایات آمده است: “بریده باد هر دو دست ابو لهب”؛ “از نفرین مظلوم بترسید که نفرین مظلوم به آسمان می رود”. و… . منتها همان گونه که دعا برای استجابت، نیازمند شرایط است، و هر دعایی از هر فردی قرین اجابت نیست، اگر فردی به مجرد این که از طرف کسی مورد اذیت و آزار قرار گرفت، یا دلش شکسته شد و نفرین کرد، باید نفرینش اجابت شود، قطعاً این گونه نیست؛ چراکه طبق فرموده قرآن، اگر همان گونه که مردم در به دست آوردن «خوبى» ها عجله دارند، خداوند در مجازاتشان شتاب مى‏کرد، همگى نابود مى‏شدند. بنابراین، گاهی ممکن است این احقاق حق در دنیا اتفاق افتد، و گاهی نیز بنابر مصالحی، این کار در دنیا واقع نشود و به سرای آخرت موکول شود که اساساً یکی از دلایل برپایی قیامت، همین احقاق حق مستضعفان و مظلومان از ظالمان و متجاوزان به حقوق مردم است.

شایان توجه است که که ظلم و ستم از آن گونه افعالی است که دارای مراتب است؛ یعنی دارای شدت و ضعف است. بالاترین ظلم ها در بخش حقوق مردم، ظلمی است که ظالمان و ستمگران در ارتباط با دین مردم و حقوقشان مرتکب می شوند، و قتل هایی که اتفاق می افتد. و در بخش فردی شرک به خدای متعال است که این گونه ظلم ها نه تنها قابل بخشش نیست که مستحق نفرین است، چنان که در ادعیه ما وارد شده است، مانند لعن و نفرین نسبت به بنی امیه، به جهت ظلم و کشتن مردم، حتی اولیای الاهی به جهت دینداریشان. اما گاهی ظلم از فرد مسلمانی نسبت به مسلمان دیگر است، این نوع ظلم نه به جهت خصومت و دشمنی در دین است که از لحاظ شخصی و یا مالی و… است. این نوع ظلم و تجاوز به آن شدت نبوده و قابل مقایسه با نوع اول نیست، بلکه قابل عفو و گذشت است.

پاسخ تفصیلی

در این نوشتار تحلیل و بررسی پرسش فوق، یعنی موضوع نفرین را از چند نگاه پی می گیریم.

الف. نفرین در لغت

نفرین به معنای دعای بد برای مرگ، ناکامی و بدبختی کسی یا چیزی است. [۱] به معنای لعن، لعنت، ذم، تقبیح و نکوهش نیز آمده است. [۲]

بنابراین پیش ارباب لغت، نفرین نوعی دعا است که به ضرر شخص دعا شونده باشد؛ به عبارت دیگر، دعا بر دو نوع است؛ مثبت که همان دعای معروف و شناخته شده است، و دعای منفی و بر ضد که نفرین باشد.

نفرین در قرآن

نفرین نیز مانند دعا در آموزه ها و منابع دینی ما به رسمیت شناخته شده است. در قرآن کریم این موضوع در سوره مسد مطرح شده است. آن جا که خداوند ابو لهب (عموی پیامبر) را به دلیل اذیت و آزار پیامبر اسلام (ص) نفرین می کند: “تَبَّتْ یَدا أَبی‏ لَهَبٍ وَ تَب”؛‏ [۳] بریده باد هر دو دست ابو لهب (و مرگ بر او باد).

“التبّ الهلاک، و تبّت الأولى دعاء علیه بالهلاک و الخسران”؛‏ [۴] تب به معنای مرگ و نابودی است، و تب اول در ابتدای آیه دعا بر ضد ابو لهب، به هلاکت و زیان است؛ یعنی در واقع همان نفرین است.

نفرین در روایات

در اخبار و احادیث وارده از معصومان (ع) به نفرین مظلوم، توجه ویژه شده است که در این فرصت به چند نمونه اشاره می شود:

  1. امام صادق (ع) می فرماید: “اتَّقُوا دَعْوَةَ الْمَظْلُومِ فَإِنَّ دَعْوَةَ الْمَظْلُومِ تَصْعَدُ إِلَى السَّمَاء”؛ [۵] از نفرین مظلوم بترسید که نفرین مظلوم به آسمان می رود.
  2. آن حضرت در روایت دیگر فرمود: “اتقوا دعوة المظلوم فإنّه یَسأل الله حقّه و الله سبحانه أکَرم من أن یسئل حقّاً إلّا أجاب”؛‏ [۶] بترسید از نفرین مظلوم، همانا او حقّ خود را از خدا می خواهد و خداوند سبحان گرامى‏تر از این است که حقی خواسته شود، مگر این که آن را اجابت کند.
  3. همچنین امام باقر (ع) نیز فرمود: چون مرگ پدرم فرا رسید، مرا به سینه خود چسباند و فرمود: پسر جان به تو سفارش می کنم چیزی را که پدرم هنگام مرگش به من وصیت نمود، و گفت پدرش به او سفارش نمود، دوری کن از ظلم به کسی که یاوری غیر از خدا ندارد. [۷]
  4. قَالَ علی (ع): “یَوْمُ الْمَظْلُومِ عَلَى الظَّالِمِ أَشَدُّ مِنْ یَوْمِ الظَّالِمِ عَلَى الْمَظْلُومِ”؛ [۸] امام علی (ع) می فرماید: روز گرفتن حق ستم دیده از ستمگر، به مراتب سخت‏ تر از روز ستمگر بر ستم دیده است.

تحلیل و بررسی مسئله نفرین

با توجه به آیات و روایات مطرح شده، اصل نفرین در آموزه های دینی ما مسئله ای شناخته شده است، منتها همان گونه که دعا برای استجابت، نیازمند شرایط است، و هر دعایی از هر فردی قرین اجابت نیست، [۹] نفرین نیز این گونه است؛ یعنی اگر شخصی به مجرد این که از طرف کسی مورد اذیت و آزار قرار گرفت، یا دلش شکسته شد و نفرین کرد، لاجرم باید نفرینش اجابت شود، قطعاً این گونه نیست!

قرآن کریم در این باره می فرماید: و اگر تعجیل کند خدا از براى مردم در مستجاب کردن دعاهاى شر ایشان و نفرین کردنشان در حق یکدیگر، مثل تعجیل کردن در استجابت دعاى خیر ایشان،- و چنانچه خداوند دعاهاى خیر مردم را به زودى مستجاب مى‏کند، اگر نفرین‏هاى ایشان را هم که در حق یکدیگر مى‏کنند به زودى مستجاب مى‏نمود- حکم شده بود بر ایشان به مردن و هلاک شدن، پس وامى‏گذاریم آن کسانى را که امید ندارند به رسیدن ثواب ما در سرکشى خودشان سرگردان بمانند. [۱۰]

البته، همان گونه که می دانیم، ظلم به دیگران از جمله حقوق الناس است که خداوند بخشش و یا احقاقش را به خود مردم سپرده است. اگر انسانی که مورد ظلم قرار گرفته از حق خود بگذرد، خداوند نیز می گذرد، اما اگر مظلوم از ظلمی که بر او رفته عفو نکند، بی گمان خداوند در پی احقاق آن است: “وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّما یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصار”ُ؛ [۱۱] گمان مبر که خدا، از آنچه ظالمان انجام مى‏دهند، غافل است! (نه، بلکه کیفر) آنها را براى روزى تأخیر انداخته است که چشمها در آن (به خاطر ترس و وحشت) از حرکت باز مى‏ایستد.

بنابراین، گاهی ممکن است این احقاق حق در دنیا اتفاق افتد، و گاهی نیز بنابر مصالحی این کار در دنیا واقع نشود و به سرای آخرت موکول شود که اساساً یکی از دلایل برپایی قیامت همین احقاق حق مستضعفان و مظلومان از ظالمان و متجاوزان به حقوق مردم است.

آنچه را که در این مقال توجه به آن ضروری است؛ این است که ظلم و ستم از آن گونه افعالی است که دارای مراتب است؛ یعنی شدت و ضعف دارد. بالاترین ظلم در بخش حقوق مردم، ظلمی است که ظالمان و ستمگران در ارتباط با دین مردم و حقوقشان مرتکب می شوند، و در بخش فردی، شرک به خدای متعال از بالاترین ستم هاست که این گونه ظلم ها نه تنها قابل بخشش نیست که مستحق نفرین است، چنان که در ادعیه ما وارد شده است، مانند لعن و نفرین نسبت به بنی امیه، به جهت ظلم و کشتن مردم حتی اولیای الاهی به جهت دینداریشان. اما گاهی ظلم از فرد مسلمانی نسبت به مسلمان دیگر است، این نوع ظلم نه به جهت خصومت و دشمنی در دین است که از لحاظ شخصی و یا مالی و… است. این نوع ظلم و تجاوز به آن شدت نبوده و قابل مقایسه با نوع اول نیست. این داستان حتی در مورد قتل که از بزرگ ترین ظلم ها است و در قرآن برای آن وعده عذاب ابدی داده شده، [۱۲] نیز می تواند جریان داشته باشد؛ یعنی آن قتل و کشتنی که به دلیل دینداری مقتول باشد، وعده عذاب ابدی دارد، نه از سر خصومت شخصی، چنان که از روایت برمی آید. [۱۳]

در پایان تذکر این نکته نیز ضروری به نظر می رسد که اگر نفرین و در خواست احقاق حق از حقوق مسلم مظلومان و ستم دیدگان است، اما در متون دینی ما سفارش ویژه ای نیز شده است که همیشه عفو و بخشش بهتر از نفرین و انتقام گرفتن است. پیامبر اکرم (ص) از پروردگار متعال حکایت مى‏کند: … و از کسى که بر تو ستم کرده در گذر، و آن کسى را که تو را محروم کرده است بخشش کن، و کسى را که به تو بدى کرده است نیکى و خوبى کن. از همین نگاه است که خداوند متعال مى‏فرماید: ” وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ”؛ [۱۴] آنها باید عفو کنند و چشم بپوشند، آیا دوست نمى‏دارید خداوند شما را ببخشد؟! و خداوند آمرزنده و مهربان است!

طبق آموزه های پیامبر (ص) و ائمه (ع) انسان مؤمن باید تجلیگاه صفات الاهی باشد، و یکی از صفات خدای متعال بخشندگی و گذشت است، آن جا که او را صدا می زنیم “یا غفار” ، “یا رحیم” و … کسى که در مواقع مختلف از خداوند مى‏خواهد که از گناهان و اشتباهات من در گذر، باید از خطاهاى دیگران چشم پوشی کند تا خود مورد مغفرت و عفو الاهى قرار گیرد. گفتنی است که این توصیه(عفو) در ارتباط با برادران و خواهر مسلمانی است که در جامعه به دلیل جهل و نادانی و… گاهی به حقوق هم تجاوز می کنند و ظلمی را نسبت به برادر مسلمان خود روا می دارند. اما ظالمان، ستمگران و متجاوزان بزرگ در موقعیت های مختلف از این قاعده استثنا هستند.

نفرین از نگاه اخلاق و عرفان

گفتنی است که برخی از بزرگان و عالمان اخلاق، هنگامی که از این زوایه به مسئله نگاه می کنند، نفرین در حق مسلمان را توصیه نمی کنند:

“و مخفی نماند که دعای بد و نفرین به مسلمانان کردن نیز مانند لعن کردن مذموم است، حتی بر ظلمه، مگر در صورتی که از شر و ضرر او آدمی مضطر و ناچار گردد. نقل شده است: « یک فرد گاهی مورد ستم قرار می گیرد، اما در نفرین بر ظالم تا حدی زیاده روی می کند که پروردگار خود او را نیز از ستمکاران به شمار می آورد». [۱۵] “. [۱۶]

لذا در این گونه موارد که ظلم و جفایی از شخص مسلمانی در حق مسلمان دیگر شده، اگرچه بخشش و نفرین و انتقام حق مظلوم است، اما تا جایی که امکان دارد، باید این گونه افراد را بخشید و کارها را به خداوند محول نمود، تا خداوند نیز از گناهان ما درگذرد. که خداوند خود وعده داده است که از حق مظلوم دفاع خواهد کرد، و اگر در این دنیا چنین امری بنابر مصالحی که ما به آنها آگاه نیستیم محقق نشد، در سرای دیگر شدنی است.

[۱] . انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، ج ۸، ص ۷۸۸۸، انتشارات سخن، تهران، چاپ دوم، ۱۳۸۲ ش.

[۲] . دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، ج ۴۳، ص ۶۶۰، دانشگاه تهران، ۱۳۴۶ش.

[۳] مسد، ۱٫

[۴] . مغنیه، محمد جواد، تفسیر ال کاشف، ج ۷، ص ۶۲۱، دارالکتب الاسلامیة، تهران، ۱۴۲۴ق.

[۵] . مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۹۰، ص ۳۵۹، موسسة الوفاء، بیروت، ۱۴۰۹ق.

[۶] . تمیمی آمدی، غرر الحکم، ص ۳۵۰، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، ۱۳۶۶ش.

[۷] . کلینی، کافی، ج ۲، ص ۳۳۱، دارالکتب الاسلامیة، تهران، ۱۳۶۸ش، “عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (ع) قَالَ لَمَّا حَضَرَ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ (ع) الْوَفَاةُ ضَمَّنِی إِلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ یَا بُنَیَّ أُوصِیکَ بِمَا أَوْصَانِی بِهِ أَبِی ع حِینَ حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ وَ بِمَا ذَکَرَ أَنَّ أَبَاهُ أَوْصَاهُ بِهِ قَالَ یَا بُنَیَّ إِیَّاکَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا یَجِدُ عَلَیْکَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ”.

[۸] . نهج البلاغة، ص ۵۱۱٫

[۹] . برای آگاهی از فلسفه و شرایط دعا به نمایه های: فلسفه دعا، ۸۹۶۱ (سایت: ۹۰۳۷) ؛ شرایط و راههای استجابت دعا، ۲۱۴۵ (سایت: ۲۲۶۹) مراجعه کنید.

[۱۰] . یونس، ۱۱٫

[۱۱] . ابراهیم، ۴۲٫

[۱۲] نساء، ۹۳٫

[۱۳] کافی، ج ۷، ص ۲۷۵- ۲۷۶، بَابُ أَنَّ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً عَلَى دِینِهِ فَلَیْسَتْ لَهُ تَوْبَةٌ. “عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ [خالِداً فِیها] قَالَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً عَلَى دِینِهِ فَذَلِکَ الْمُتَعَمِّدُ الَّذِی قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً قُلْتُ فَالرَّجُلُ یَقَعُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الرَّجُلِ شَیْ‏ءٌ فَیَضْرِبُهُ بِسَیْفِهِ فَیَقْتُلُهُ قَالَ‏َ لَیْسَ ذَلِکَ الْمُتَعَمِّدَ الَّذِی قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ.

[۱۴] . نور، ۲۲٫

[۱۵] کافی، ج ۲، ص ۳۳۳، ح ۱۷٫

[۱۶] . نراقی، احمد، معراج السعادة، ص ۱۹۷، چاپ قدیم، انتشارات امین و رشیدی، تهران؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ج ۱، ص ۳۰۵، اسماعیلیان، قم، ۱۳۸۶ش.