“قلی خان دزد بود ، خان نبود ، لابد تو هم اسمشو شنفتی ! .
وقتی سن و سال تو بود به خودش گفت تا آخر عمرم ، ببینم می تونم تنهایی هزار تا قافله رو لخت كنم . با همین یه حرف با جونش وایساد و هزار تا قافله رو لخت كرد . آخر عمری پشت دستشو داغ زد و به خودش گفت هزار تات تموم شد ، حالا ببینم ، عرضشو داری تنهایی یه قافلرو سالم برسونی مقصد
… نشد ! …نشد …نتونست و مشغول ذمه ی خودش شد . تقاص از این بدتر ؟”
قلی خان اینو گفت و خیره به افق بیابون ، سر جاش خشك شد
نمی دانم چرا این روزها فکر می کنم خیلی هایمان قلی خانیم البته می دانید که قلی خان، خان نبود دزد بود!
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0