زنده بودن یاد شهدا

شهید روحانی، محمدرضا فیض‌آبادی فراهانی

از شما مي‌خواهم که ثابت قدم بوده، رسالت خون شهيداني که عزت را بر ذلت ترجيح دادند را به دنيا برسانيد و بفهمانيد که ما پيرو اسلام و پيامبر و علي و اولادش و رهبر انقلاب هستيم و ايستاده‌ايم و مستضعفين جهان را از چنگال مستکبرين نجات خواهيم داد و اسلام پيروز است.

نام شهید:

نام پدر: رمضانعلی

محل تولد: تهران

تاریخ تولد: ۱۳۳۹

وضعیت تاهل: متاهل

تعداد فرزندان: يك دختر، يك پسر

شغل شهید: طلبه

تاریخ شهادت: ۱۱/۱۲/۱۳۶۲

نام عملیات: خیبر

محل شهادت: پل طلايیه

یگان خدمتی: مُبلغ

روحانی شهید محمد رضا فیض آبادی فراهانی
محمد رضا فرزند رمضانعلی در اول شهريور ماه سال ۱۳۳۹ شمسی در خانواده مذهبی و در محلة غياثي تهران متولد شد. دوران طفولیت را در دامان پر مهر و محبت مادر پرهیزگار و زیر سایه پدر در فضای خانه‌اي ساده، همراه با زمزمه­های قرآن و نماز ایام را سپری نمود. همين فضا باعث شد محمدرضا از هفت هشت سالگي روزه بگيرد و نماز بخواند و تا پايان عمر، همانند سرورش مولا علی(ع) زندگی بسیار ساده‌ای داشته باشد. ایشان پس از دوران کودکی پدرش او را در مدرسه ثپت نام کرد و تا مقطع راهنمای ادامه تحصیل داد . پس از اتمام دوره راهنمایی، وقتي ۱۵ ساله بود محمدرضا دل به دریا سپرد و نسبت به امور دنیوی بی اعتنا بود و علاقه به کسب معارف و علوم دینی داشت ، تحصيلات را در حوزه علميه و تعلیم در محضر فقه امام صادق(ع)‌ را بر دروس دبيرستاني ترجيح داد و راهی قم شد. پدر و مادرش نيز برای تحصیل او در حوزه مشوقش بودند. جديت و كوشش محمدرضا در تحصيل زبانزد طلاب بود. او با دقت و مراقبت، اين تلاش و كوشش را با مسایل معنوي و اخلاقي‌ عجين مي‌كرد. فيض‌آبادي به مدت ۱۰ سال در حوزه علميه قم تحصیل کرد و به درجه علمی رسائل و مکاسب(معادل كارشناسي) رسيد.
محمدرضا علاقه و ارادت خاصی به امام داشت. در اواخر تبعید امام، همراه با دوستانش در پخش اعلامیه‌های ایشان فعالیت چشم‌گیری داشت. تحصيل او در حوزه با مبارزات مردمي بر ضد رژيم ستم­شاهي در سال ۵۷ قرين شد. او همگام با مردم، تحت رهبري حضرت امام(ره) سهم خويش را در براندازي رژيم شاهنشاهی به‌خوبي ايفا مي‌كرد. مبارزات او طوری بود که خانواده‌اش فکر می‌کردند در همان ايام انقلاب شهید می‌شود. او سعي داشت در تمام راهپیمایی­ها شرکت كند و هم‌زمان با تظاهرات، تبلیغ ديني هم میکرد. بعد از پيروزي انقلاب اسلامی در تابستانها به همراه دوستان بسیجی‌اش برای تبلیغات به شهرستان ها می رفت و در فعالیت‌های فرهنگی و آموزش قرآن فعالانه در کنار بسیجی‌ها بود .محمدرضا پس از ازدواج، به همراه همسرش به قم برمي‌گردد و زندگي مشترك‌شان را در خانه کوچکی که در قم داشتند، آغاز می کنند. او كه پيش از اين در سراسر زندگی اش ساده‌زيست بود، همسرش را هم به این سادگی تشویق می کرد و هميشه می گفت: ان‌شاالله بتوانیم خانه آخرت مان را درست کنیم. همه ما به‌طور موقت، چند صباحی این جا مهمان هستیم
زندگی مشترک محمدرضا و همسرش چهار سال طول كشيد. حاصل زندگي‌شان دو فرزند دختر و پسر بود. او از همسرش می‌خواست تا در تربیت دخترشان از جده‌اش فاطمه‌زهرا(س) درس بگیرد. محمدرضا اعتقاد داشت که بدحجابی، خون شهیدان را پایمال می‌کند. وقتی نرجس شش ماهه بود از همسرش مي‌خواست که برای او مقنعه بدوزد. محمدرضا موقع بازی با فرزند دوم‌شان حسن، روی زمین سینه‌خیز می‌شد و با او تفنگ‌بازی می‌کرد. نرجس دو سال و حسن یک سال بیش‌تر نداشتند که پدرشان شهید شد.
محمدرضا اعتقادي عمیق به ولايت فقيه داشت و آن را ادامه خط انبيا و ائمه اطهار مي‌دانست و اطاعت از ولي فقيه را واجب. فعالیتهای عبادی، معنوی و تبلیغات دینی‌ ایشان در ماه های رمضان، محرم و صفر دو چندان می شد و تمام توجه او را به خود جلب مي‌كرد . محمدرضا اخلاق خوبي داشت. طوري كه در مسیرهایی که تردد داشت كساني با او همراه و مجذوب رفتار و صحبتهای او می‌شدند. برای همین در خانواده و آشنایان، الگویی از محبت شده بود . جنگ براي محمدرضا يك فرصت عالي بود. او مي‌خواست راه صد ساله را يك شبه طي كند. پدر و مادرش هم انگیزه‌ای مضاعف برای جبهه رفتن به او مي‌دادند. محمدرضا در زمزمه ها و راز و نیاز شبانه اش به خدا چنین می‌گفت: من به خاطر حسینم، دین و اسلامم به جبهه می‌روم چرا که من عاشقم و مشیت الهی در این است که مرا به معشوق برساند. و چه زود خداوند جوابش را داد. با شروع جنگ تحمیلی، محمدرضا كه خود را بازمانده از قافله دوستان شهيدش در دوران انقلاب مي‌دانست، فرصت را غنيمت شمرد و در سال ۱۴/۱۲/۱۳۶۲ راهي جبهه شد. او در جبهه جنوب به نیروی هوایی سپاه و لشکر ۹۲ زرهی پيوست و در جبهه غرب عازم قرارگاه نجف شد و مدت دو سال در جبهه به عنوان مبلغ حضور داشت. محمدرضا در آخرین اعزام با برادرش هم‌رزم بود. برادرش از او می‌خواهد به خاطر زن و بچه‌هایش به خط مقدم نرود ولي محمدرضا در جواب می‌گوید: زن و بچه‌ام خدا را دارند. او لباس‌های طلبگي‌اش را به برادرش می‌دهد و به استقبال شهادت مي‌رود.
شهيد فيض‌آبادي تنها سه روز پس از حضور در عمليات خيبر، در ۱۷ اسفند سال۶۲ در جزاير مجنون و پل طلاییه، بهاري زودتر از طبيعت را جشن گرفت و با اصابت تيري مستقیم، به قافله دوستان شهیدش پیوست. هم‌رزمانش وقتی بالای سرش می‌رسند که شهید شده بود، اما به خاطر بمباران شیمیایی نمی‌توانند او را به عقب بیاورند، به همین خاطر، او مدت‌ها مفقودالجسد می‌شود. پیکر محمدرضا پس از هشت سال پیدا شد و در بهشت زهراي تهران آرام گرفت
*****

خاطره : از روحانی شهید محمد رضا فیض آبادی فراهانی
همسر شهید می گوید : خاطراتی از شهید به جای مانده است از جمله بنده گاهی اوقات به مزاح می گفتم بس است این قدر به جبهه نرو ایشان به من جواب می دادند ( اولادکم فتنه و اموالکم فتنه ) تو که سهلی ، من به خاطر حسینم و دین و اسلامم می روم اگر بالاتر از تو هم کس بیاد نمی توانند مانع رفتن من شوند .چرا که من عاشقم و مشیت الهی در این است که مرا به معشوق برساند.
*****
گزیده ای از وصیتنامه روحاني شهيد محمدرضا فيض‌آبادي فراهانی

خدايا، خداوندا، شهادت مي دهم که خدايي جز تو نيست و شهادت مي دهم که محمد- صلي الله عليه و آله- فرستادة توست و شهادت مي‌دهم که علي- عليه السلام- ولي توست و شهادت مي‌دهم که براي راهنمايي بشر، يازده چراغ هدايت فرستادي که اولادان آن پيشوا و شهيد محراب و شهيد عدالت مي باشند. و شهادت مي‌دهم که خط ولايت فقيه، تداوم بخش راه انبيا و اوصيا مي‌باشد و اطاعتشان واجب، که قرآن مي‌فرمايد:
«اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم.»و مي‌دانيم که راهشان، صراط مستقيم و صراط هدايت است که قرآن کريم است که مي فرمايد:
«ان هذا صراطي مستقيماً فاتبعوه و لاتتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبيله»خداوند بدين راه توصيه نموده است؛ پروردگارا! قيام و حرکتم به خاطر تو است که فرمودي: «و قاتلوهم حتي لاتکون فتنه» قيام کرديم تا فتنه را براندازيم و دين را پياده کنيم و باز فرمودي «و ما لکم لاتقاتلون في سبيل الله»؛ چرا نميجنيد در راه خدا. اينک حرکت کرديم تا تو را ياري کنيم. خداوندا! اميدوارم که با دادن جان خود در راه تو بتوانم گوشه‌اي از بار کاروان شهيدان را که بر دوش خود دارم، به مقصد برسانم.چون در طول دوران طلبگي کلاس‌هايي براي عزيزان داشته‌ام، ولي عده‌اي از آنها شهيد شدند و به ديار عاشقان پيوستند، بارها با خود فکر ميکردم که چرا غافله اين عزيزان رفت و من هنوز جامانده‌ام و آنان سبقت گرفتند و جزء مقربين درگاه الهي قرار گرفتند که «السابقون السابقون اولئک المقربون.» به قول امام‌مان، آن رهبر فرزانه انقلاب که فرمودند:
«سيره انبياي عظام، خصوصاً نبي اکرم- صلي الله عليه و آله- و اصحابش در طول تاريخ فدا شدن در راه اسلام بوده است و مردم ما هم اين سيره را در پيش گرفته و از آنان تبعيت مي کنند».اين انقلاب، انقلابي است که فرزندانش به نداي «هل من ناصر» فرزند زهرا- سلام الله علیها- قيام کردند، چون به گفته رهبرمان که: «اگر نهضت حسين- عليه السلام- نبود، يزيد و اتباع يزيد اسلام را وارونه به مردم نشان مي دادند»،
.برادران! اگر امروز که روز سرنوشتساز امت اسلامي و روز امتحان الهي است، ما قدري سهلانگاري درباره خون شهيدان کنيم و فرصت را به دست فرصت‌طلبان دهيم، اسلام و انقلاب عظيم اسلامي ما را خدشهدار مي‌کنند، به هوش باشيم و دو جبهه درس و انقلاب را داشته باشيم. اين انقلاب به خواست خداي تبارک و تعالي شکست نخواهد خورد.سخني با ملت و امت حزب الله؛ بايد محکم بايستيم و خود را براي مقابله با مشکلات احتمالي آماده کنيم که پير طريق‌مان فرمودند:«اگر ما تسليم آمريکا و ابرقدرتها مي‌شديم، ممکن بود امنيت ظاهري درست مي‌شد و قبرستان‌هاي ما پر از شهداي عزيز نمي‌گرديد، ولي مسلماً استقلال و آزادي و شرافت ما از بين ميرفت».ما بايد همچون حسين- عليه السلام – فرياد برآريم که «هيهات منا الذله».بار خدايا! ملت جهادگر و مبارز ايران در اين عصر و زماني که تمامي مستضعفين و مسلمين جهان کمک و ياري مي طلبند، به خاطر اسلام و دفاع از حريم قرآن و مسلمين زجر ديده، قيام نموده و تاريخ و هدفش پياده کردن قرآن و احکام الهي است و به جز اتکال به درگاه تو و اعتماد به عنايات تو پناهي ندارند که تو خود آنان را ياري کني، چرا که فرمودي: «ان تنصرالله ينصرکم» و وعده نصرت دادي که «ان تنصرکم الله فلا غالب لکم».خدايا، ما پيروزي‌ها را از آن تو ميدانيم که اگر امدادهاي غيبي تو نبود، ما قدرت مقابله با دشمن‌هاي حيله‌گر جهاني را نداشتيم که «و ما النصر الا من عندا الله»و به فرصتطلبان هم اعلام مي‌کنيم که دلسوزي براي شهدا نکنند که خانواده شهدا هيچ انتظاري به غير از اينکه اسلام و قرآن و احکام الهي پياده شود، ندارند و آنان که مي‌خواهند به اسم آزادي و دفاع از خون شهدا سخن بگويند، منافع خود را از دست داده‌اند و دايه مهربانتر از مادر شده‌اند، بايد بدانند که ملت ما بيدار است و خوب اين افراد را مي‌شناسد.مايه تعجب است که حدود چهار سال از انقلاب عظيم اسلامي ما مي‌گذرد؛ چرا هنوز به خودشان نيامده‌اند. اتمام حجتي با گران‌فروشان و محتکران خدانشناس که با خون اين عزيزان مي‌خواهند بازي کنند، مي‌کنم و آن سخن امام است که فرمودند:
«محتکران و گران‌فروشان خدانشناس بايد از غضب الهي بترسند و بيش از اين خود را در پيشگاه خدا و خلق رسوا نکنند که عذاب الهي گريبان آنان را خواهد گرفت.»سخني با شما که در صحبتهايتان ناراحت بوديد و شرم داشتيد از اينکه از خانواده خويش، شهيدي تقديم خدا نکرده‌ايد؛ از شما مي‌خواهم که ثابت قدم بوده، رسالت خون شهيداني که عزت را بر ذلت ترجيح دادند را به دنيا برسانيد و بفهمانيد که ما پيرو اسلام و پيامبر و علي و اولادش و رهبر انقلاب هستيم و ايستاده‌ايم و مستضعفين جهان را از چنگال مستکبرين نجات خواهيم داد و اسلام پيروز است. اي خواهر و برادرانم! از شما مي‌خواهم که نفس سرکش را تزکيه کنيد و خدا و ذکر او را فراموش نکنيد که ذکر خدا آرامش بخش قلب‌ها است. و نمازهايتان را بخوانيد و خدا را؛ يعني دين و مکتب خدا را فراموش نفرماييد.سخني هم با خانواده خويش دارم و آن اين است که اميدوارم از جدتان درس گرفته و در پياده کردن احکام الهي در خود و فرزندان کوشا باشيد و دست از حمايت رهبري برنداريد.

واجبات خدا را انجام دهيد و محرمات را ترک نماييد.در خاتمه با شما اي پدرم! آنچه را که دارم، مقداري از آن را خمس داده، بقيه را خودتان آنچه صلاح و رضاي خدا در آن است طبق شرع و دستور اسلام رفتار نماييد؛ برايم ده روز نماز و روزه احتياطاً بخوانيد و بگيريد. و از دوستان و عزيزان و همه فاميل ميخواهم که مرا حلال بنمايند.
خدايا! خدايا! تا انقلاب مهدي، خميني را نگهدار.
رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما.
*****