مرا در بهشت زهرا دفن كنند چون ميخواهم به گلزار شهدا بپيوندم و هر روز افراد بيشترى برايم فاتحه بخوانند.
نام : سيدمهدي نام خانوادگي: حسيني چراغي نام پدر:سيديدالله
شهيد سيد مهدي حسيني چراغي درسال ۱۳۴۲ درشهر مقدس قم در خانواده اي مذهبي ديده به جهان گشود ايشان از زمان طفوليت علاقه وافري به علوم ديني ومذهبي داشت به طوريكه در سن ۷ سالگي درمحضر پدر بزرگوارش علوم قرآني را فرا گرفت سپس راهي مدرسه شد علاقه وافر وي به علوم ديني سبب شد كه درمدارس معمولي نتواند از نظرعلوم ديني اشباع گردد بنابراين بطرف حوزه علميه قم قدم نهاد تا بتواند دين مبين اسلام راترويج نمايد پس از شروع جنگ تحميلي براي دفاع ازارزشهاي اسلامي وآرمانهاي مقدس آن راهي جبهه هاي حق عليه باطل گرديد پس ازمدتي درراه وصال به معبود ومعشوق واقعي وهميشگي اش جان نثار كرد وبه لقاء الله پيوست%
وصیت نامه شهید
اينجانب سيد مهدى چراغى سرباز امام زمان (ع) و الله افتخار مى كنم كه موفق شدم پيرو خط امام خمينى كه خط رسيدن به تكامل انسانى است باشم و راه پيدا كنم و به دفاع از اسلام ميهن اسلامى خود كه براى هر مسلمان واجب است جنگ كنم و حال چند موضوع را در ميان ميگذارم
اولا، به مادر عزيزم كه من با شهيد شدنم روى او را در محضر فاطمه زهرا سفيد كردم و بايد افتخار كند كه فرزندانش راه فرزند حضرت فاطمه را ادامه داده است البته اگر انشاءالله شهيد محسوب شوم و مادر من رسالتش پروراندن فرزندان مسلمان و مومن و متعهد است و بعد هم مانند اسماعيل از طرف هاجر هديه كردن است به خدا براى قبول در آزمايش خدايى و به پدر بزرگوارم هم سلام ميگويم و به او ميگويم كه بايد افتخار كند كه فرزندى اينچنين داشته و اسلام را كه مكتبى انسان ساز است فرا راه خود قرار داده و قاطعانه دراين راه قدم برداشنه است.
رسالت هر انسان زنده نگهداشتن اسلام است.
ثانيا، چند تا از خوبيهاى اين جنگ را نام ميبرم. يكى اينكه وقتى اين جنگ شروع شد امت مسلمان ما منسجم تر شدند و وحدت و اتحاد بيشترى بسوى يك هدف كه ( الله ) است پيدا كردند. و يكى هم چون جنگ شروع شد، اكثر جوانها مثل من كه آينده كشور اسلامى در دست آنها است مي روند جبهه و با مزدوران صدام خود فروخته به تمرين جنگ می پردازند و خود را براى جنگهاى آينده آماده و مهيا سازند. و براى اجراى امر امام بايد از جان و مال سرمايه گذارى كرد. وفكر من ديگر بيش از اين كار نمي كند. و در اين لحظه تمام حاضرين در تشييع جنازه من با سه تكبير بلند دشمن شكن به احترام تمام شهيدان در طول تاريخ از عاشوراى حسينى تا قيام و انقلاب امام خمينى بفرستند. و حال با تفكر عميق و حضور قلب در اين شعار ۵ دفعه تكرار كنيد: برادر شهيدم شهادتت قبول باد. و ۵ دفعه هم اين شعار، روح منى خمينى بت شكنى خمينى ـ الله اكبر خمينى رهبر.
و تنها درخواستى كه از شما تمام دوستداران خودم دارم اين است كه از شهادت من خوشحال باشيد. چون اگر دوست من باشید بايد خوشحال باشید كه من به آرزوى خود رسيده ام و فقط راه من را ادامه دهيد و در ضمن براى من طلب آمرزش كنيد.
(والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته ) اين پيام مرا برادر عزيزم سيد جلالى در ميان جمعيتى كه مرا تشييع ميكنند بخواند و مرا در بهشت زهرا دفن كنند چون ميخواهم به گلزار شهدا بپيوندم و هر روز افراد بيشترى برايم فاتحه بخوانند.
افوض امرى الى الله (امور خود را به خداوند واگذار ميكنم)
ان الله بصير بالعباد (خداوند به بندگان خود آگاهتر است)
برادر عزيزم سيد جلال از طرف من از همه فاميلها و دوستان و آشنايان حلاليت بطلب و به مامان بگو كه از من راضى باشد كه هم من همه ثواب شهادت را ببرم و هم خود مامان ثوابى نصيبش شود.
وصیت نامه دیگری از شهید سید مهدی حسینی چراغی
بادرود و سلام به پیشگاه مبارک حضرت بقیه اله الاعظم امام زمان ارواحنا له الفداء
و نائب بر حقش امید مستضعفان و قلب طپنده شیعیان جهان و قابض ارواح مستکبران و بنیانگزار جمهوری اسلامی ایران امام خمینی
و بادرود و سلام به روح پاک شهدای اسلام و امت حزب اله همیشه در صحنه و شهید پرور ایران و سلام بر پدر عزیزم .
پدر جان بنا بفرمان خداوند عالمیان و بنا مسئولیتی که داشته برای رضای خداوند و برای نابودی دشمنان اسلام آگاهانه به جنگ کفار رفتم تا بتوانم کمی برای اسلام خدمت کرده باشم و خدا را از خود راضی کرده باشم
پدر عزیزم من از شمامیخواهم که مرا ببخشی چون ممکن است دیگر همدیگررا نبیینم و اگر انشاالله شهید شدم راضی نیستم برای مراسمات من خرج تراشی کنید و برایم گریه کنید و لباس سیاه نپوشید چون من با عشق و علاقه تمام به جبهه آمده ام و شهادت دریچه آزادی من از دنیاست و شهادت اتنهای حرکت یک مسلمان است
شهادت آرزوی مشتاقان خداست شهادت هدف اصلی هوشیاران است
ای پدر جان من برای شما چه بنویسم و کوچک تر از انم که برای شما چیزی بنویسم چون
کردی و همیشه مواظب من بودی راه انحراف نروم شبها که میخوابیدم یواش یواش صورتت را بصورت من نزدیک میکردی مبادا با دوستان ناباب سیگار کشیده باشم من میفهمیدم.
پدر جان با آن همه مواظبت من هم تا امکان داشت سعی کردم زحمت شما را هدر ندهم و با شهادت خود برای همچون پدری مثل شما ثابت کردم که بیهوده زحمت نکشیدی و در آخر پدر جان از شما می خواهم که مرا با صمیم قلب به جبهه فرستاده باشی
باری پدر جان برادرم محمد نمازو روزه ای که ازمن فوت شده بگیرد و از طرف من از تمام دوستان حلالیت بخواهید
پد رعزیزم اگر جنازه ام بدستان رسید در بهشت زهرا دفن کنید.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0