عباس نام بسیجی را دوست داشت و به آن افتخار میكرد
شهید روحانی عباس صالحی
فرزند حاج حسين ، او در اولین روز از شهریور ماه سال ۱۳۴۵در تهران و در خانواره ای مذهبی و روحانی پای به عرصه هستی نهاد. در همان دوران شیرین کودکی آثار نبوغ و استعداد به وضوح در او مشاهده می شد . پس از طی مراحل کودکی وارد مدرسه دبستان شد و با موفقیت این دوره از تحصیل را گذراند و تصمیم به ادامه تحصیل در دوره راهنمایی شد و راهی یکی از مدارس راهنمایی تهران شد.
علم محدود دوره تحصیلات جدیده سیراب کننده روح جویای حقیقت او نبود بنابراین با عشقی نامحدودی که از معارف الهی در وجودش نهادینه شده بود تصمیم به ادامه تحصیل در حوزه علمیه گرفت و راهی مدرسه علمیه آیت ا… مجتهدی شد . ورود عباس به حوزه مصادف شده بود با اوج گیری انقلاب شکوهمند اسلامی ؛ او نیز چون دیگر جوانان با اقتداء به مولای خود اباعبدا… الحسین (ع) و پیروی از امام راحل (ره) پای در راه مبارزه با حکومت ستم شاهی نهاد .
در حاليكه از سن و سالي كمي داشت ليكن در مباحث علمي بزرگان شركت داشته و همواره در ضمن تحصيل در مدرسه کارهاي خارق العاده انجام ميداد نظير: تهيه مقالات علمي و سياسي و تشكيل اجتماعات و سخنراني جمعي و عباس وار خود را در طوفان پر تلاطم انقلاب اسلامي خروشان و پرجوش بود.
در ايام پيروزي انقلاب با اينكه نوجواني بيش نبود خود را به هر كاري از قبيل جمعآوري اخبار داخلي و خارجي، تشويق و تحريك بچهها به اعتصابات بدست آوردن و پخش اعلاميه و عكسهاي امام و ديگر بزرگان انقلاب به طوري كه اهالي محل عصرها جلوي دكان در نامبرده جمع نميشدند و از اخبار روز ايشان سوال ميكردند تا آنجا كه نامبرده به خبرنگار يا مكمل اخبار شهور شده بود. و انقلابيهاي محل كه از پدرش در مورد اخبار سوال ميكردند پدرش ميگفت هنوز خبر نگار نيامده است تا اينكه انقلاب اسلامي به پيروزي انجاميد .آن قدر خود را به اين در و آن در ميزد تا مورد نظر خبرنگاران انقلاب قرار گرفت و از او فيلم و عكس تهيه ميكردند و پشت مجله ثبت ميكردند كه نمونه آن موجود است.
در كشاكش جنجال بني صدر ملعون همواره از انتقادهاي سازنده دريغ ننموده و به طرح بحثهاي آزاد در خلوت و مبارزه لفظي بر عليه منافقين اقدام نمود. به طوري كه اشخاص كه او را ميشناختند مثل بچههاي محل پسر عمه پسر عمو و همكلاسيهام جانباز بود ميآمدند و با موتور او را پيدا كرده و از او همچون شمشيري بران بر عليه منافقين استفاده مينمودند. در حين بحث همچون استاد سياسي وارد بحث ميشد و در مدت كوتاهي طرف مقابل را هر كه بود مغلوب ميكرد و از نتايج بحث به نفع اسلام بهره برداری مينمود.
در آن هنگام كه جنگ تحميلي بر كشور اسلاميمان تحميل گرديد و جنگ تمام كشور را فرا گرفته بود همزمان با تحصیل در حوزه در بسیج نیز ثبت نام کرده و در فعالیت های سیاسی شرکت داشت. وظیفه اصلي عباس شروع شده بود او با بهره بري از توان علمي و مذهبياش يك بار از طرف مدرسه به جبهه فرهنگي و تبليغي اعزام و جهت اسكان جنگ زدگان و حل و فصل مشكلات آنها راه جبهه را در پيش گرفت در مرحله بعدي اعزام به عنوان رزمنده لباس رزم پوشيده و همچون بنياني مرصوص دائماً در خطوط مقدم جبهه بسر ميبرد و خدمات بسیاری برای اسلام و مسلمان ارائه داده است که از جمله خدماتي كه در جبهه انجام داده است خدمت در معراج شهداي اهواز بوده است.
عباس نام بسيجي را دوست داشت و به آن افتخار ميكرد و با توجه به اينكه اجازه ملبس شدن به لباس روحاني را داشت ولي ايشان به جز جبهه در مواقع ديگر آنها را نميپوشيد.
مشغلههاي ایشان به طور همزمان جبهه و جنگ، آموزش علوم ديني، زبان خارجه، تدريس در امور تربيتي و آموزش و پرورش بر آن مسئوليت قسمتي از يك پايگاه بسيج مستضعفين بر عهده داشت. او تقریبا پنج مرتبه به جبهه های حق علیه باطل اعزام شد که اولین اعزامش در شهریور ماه سال ۱۳۶۱ بود و آخرین اعزامش اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۵ بود .
اغلب اوقات روزه بود، كمتر غذا ميخورد، با پدر و مادر و همه فاميل و دوستان مهربان بود و به طرف مخاطب خود با ادب فراوان روبرو ميشد به ظاهر امر به طور كلي اهميت نميداد بسيار ساده لباس ميپوشيد بسيار منطقي بود و كمتر كسي بود كه بتواند در مقابل منطق او ايستادگي كند. به طوري كه از نوشتههايش پيدا است او يك عاشق عارف بود از گفتارش پيدا بود كه او شهادت را انتخاب كرده بود به طوري كه همرزمانش در خصوص رزم و شهادتش بيان كردهاند او در دقايق آخر زندگي بيش از ۴۰ نفر از كفار بعثي را يك تنه بدرك واصل کرده بود.
بيشتر با عمويش كه يكي از شعراي مذهبي، انقلابي معاصر ميباشد مأنوس بود و در طول جنگ در عملياتهاي مسلم بن عقيل ـ والفجر يك ـ والفجر چهارـ والفجرهشت- كربلاي پنج ـ عمليات نصر يك شركت داشت و مسئولیت روحاني تيپ مستقل ۱۱۰ خاتم الانبياء گردان امام سجاد و فرمانده گروهان درعمليات نصر يك را به عهده داشت ؛ در بیست و دوم فروردین ماه سال ۱۳۶۶ به وقوع پیوست كه در همين عمليات بر اثر اصابت ترکش به سرشان به فيض عظیم شهادت نائل گرديد. پیکر پاکش با تشییعی با شکوه در بین مردم عاشق شهد شهادت تهران به بهشت زهرا منتقل شد و در جوار همرزمان شهیدش آرمید.
*****
خاطرات شهید روحانی عباس صالحی (نقل از همرزم شهید)
حدود ساعت یازده شب بود که به اول خیابان حسینی رسیدیم که مردم بشدت هیجان زده هستند و وضع کاملا غیر عادی است. پرسیدم چه شده گفتند گارد به نیروی هوایی حمله کرده است . عباس به سرعت تصمیم گرفت و فقط یک جمله به من گفت : «شروع شد» گویی مدتها انتظار این لحظه را می کشید .سپس به سرعت به داخل مردم رفت و از نظر من دور شد . سری به خانه آنها زدم و نیافتمش . همانجا منتظرش ماندم . پس از مدتی برگشت و به محل اقامت امام تلفن زد تا کسب تکلیف کند زیرا هنوز اوضاع روشن نبود .
به هر حال نتیجه آن تلفن هم فقط این بود که بهتر است مردم بمانند تا تکلیف روشن شود . او پیام امام را به مردم رساند . اما از طرف دیگر رژیم با استفاده از روحانی نمادها سعی در متفرق کردن مردم داشت . بدین ترتیب صالحی در مقابل توطئه ها جبهه گرفت و به بالای یک وانت رفت و با طرح حقیقتی که چند لحظه پیش از آن آگاهی یافته شود. مردم را شورانید و گفت: برادران از نیروی هوایی پیام داده اند که جان پرسنل به وسیله گاردیها تهدید می شود ما باید از آنها پشتیبانی و دفاع کنیم و همه در خیابانها بمانیم . و همین شد که مردم ایستادند و مقاومت کردند . ساعتی نگذشته بود که تانکها در حال شلیک از طرف تهران نو آمدند . برخی از مردم در کوچه ها پناه گرفتند و بیش از صد و پنجاه نفر از جمله من (راوی) و عباس دستگیر شدیم . حتی در کلانتری هم به روحیه دادن مردم دستگیر شده می پرداخت و پیوسته به مزاح و شوخی می پرداخت. دلاوری هایش در کلانتری هم مثال زدنی بود که زبان زد عام و خاص بود. و نقش به سزایی در شکست نیروهای گارد در کلانتری داشت.
*****
وصیت نامه شهید روحانی عباس صالحی
قال عليبن الحسين -عليهالسلام- في رسالة الحقوق:
«فاما حق الله اكبر فانك تعبده لاتشرك به شيئاً فاذا فعلت ذلك باخلاص جعل لك علي نفسه اِن يكفيك امر الدنيا و الاخرة و يحفظ لك تحب منها»
اينجانب عباس صالحي، فرزند حسين به شماره شناسنامه ۱۵۷۹ بعد از اقرار به وحدانيت خداي متعال و رسالت نبي مكرم اسلام، حضرت محمد(صلي الله عليه و آله) و ديگر رُسل و ولايت ۱۲ معصوم پاك، حيات خويش را مديون حركت عظيم همة اولياي خدا، خصوصاً حضرت حسينبنعلي -عليهالسلام- و فرزند رشيدش امام خميني ميدانم.
در آخرين لحظات حضرت أباعبدالله چه زيبا فرمود: «عبادالله اتقوالله و كونوا من الدنيا علي حذير…»
آري؛ فقط كساني ميتوانند حسينگونه احياكنندة جانها باشند كه خداي خويش را شناخته باشند و كسي ميتواند خداي خويش را بشناسد كه خود را شناخته باشد چرا كه فرمودند: «من عرف نفسه فقد عرف ربه»
و پر واضح است كه تصور شناخت خويش، سواي شناخت مسؤوليت و وظايف آدمي در مقابل خدا، خلق و خود تصوري است باطل.
اكنون راه مشخص است و روشن. هدف، رسيدن به خدا است و مسير، مسير انبيا و ائمه -عليهمالسلام-. ما نيز ميرويم تا طعم تلخ مرگ را به دشمنان خدا و دينش بچشانيم و يا توسط آن ناجوانمردان جاهل طعم شيرين شهادت را بچشيم. از خداي بزرگ، آن قادر متعال ميخواهم كه مرا در اين مسير از وسوسههاي شيطاني حفظ نمايد و ما را جز مخلصين حفاظت شده خود قرار دهد.
از پدر و مادر عزيز و مهربانم كه زحمت فراواني براي رشدم متحمل شدهاند و از همه فاميل اعم از خواهر و برادر و… ميخواهم اگر خداوند به من توفيق داد- به واسطة شرافت و آبروي برادران بسيجي كه عمري عاشقشان بودم- به شهادت رسيدم، چنان با اين واقعه برخورد نماييد كه دوستان قويدلتر و دشمنان نااميدتر شوند، مبادا حركتي از شما سربزند كه موجب شود بر پوزة كثيف آنهايي كه با هدف و انگيزة ما مخالفند، علامت شادي نمايان گردد.
به همة دوستان عزيزم، خصوصاً برادران بسيجي كه آنها را به مفهوم واقعي كلمه، دوست ميداشتم، سفارش ميكنم كه خود را به صفت نيكوي تقوا متصف نماييد و اجازه ندهند كه هواي نفس بر آنها مسلط شود، سعي كنند شور شهادتطلبي را در وجود خود حفظ نمايند كه با وجود اين خصيصه در بين مسلمانها ميتوان بر هر مشكلي فايق شد. راستش بعضي مواقع كه فكر ميكنم بايد در اين دنيا بمانم و بعد از گذشت شش الي هفت سال در حالتي كه معلوم نيست بر حال كنوني خود استوار باشم يا خير در بستر بيماري ملكالموت جانم را بگيرد، رعشهاي بر تنم ميافتد و لحظاتي در انديشه فرو ميروم، آنگاه از خدا ميخواهم كه چنين نخواهد و فقط خودش ميداند كه از ديرباز خصوصاً بعد از شهادت دوستانم چنان برايم زندگي در اين دنيا مشكل شده است كه براي رؤيت جمع دوستان و عزيزانم و رؤيت جمع الجمع لحظه شماري ميكنم. «اللهم بحق الحسين ارزقني».
برادرانم! هميشه به فكر انجام وظيفه باشيد، اگر روزي دانشگاه رفتن وظيفه است به دانشگاه برويد و اگر روزي رفتن به جبهه وظيفه است بدون تأمل به جبهه برويد كه در آخرت از وظيفة ما سؤال خواهد شد.
برادرانم! امروز شما وارث خون شهداي بدر، خيبر و حُنين هستيد. امروز شما وارث خون شهداي كربلاييد و در يك كلام، امروز شما وارث خون همة مظلومان تاريخ هستيد؛ بايد سخت مراقب باشيد كه نكند خدايي نكرده تخطي از وظيفهاي كه به عهده شما گذاشته شده موجب پايمال شدن خون مقدس عزيزاني شود كه هر يك به تنهايي جهاني بودند.
اما اي انسانهاي وامانده و غافل كه سخت به زمين چسبيدهايد و از كتاب زندگي فقط دو واژه شكم و شهوت را خواندهايد! بدانيد كه حتي خيال گريز از حركت سريع به بشريت به سوي ملاقات حق متعال، خيالي عبس و نابجا ميباشد، چرا كه خداوند فرموده است: «يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحاً فملاقيه» (انشقاق-۶)
و وعدة حضرتش تخلفناپذير است، پس تلاش خويش را مصروف كنيد براي حركتي پسنديده كه در شأن يك انسان خودآگاه است به سوي كمال مطلق.
*****
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0