سرخی خون شهدا را لاله ها تا ابدیت به یادگار خواهند داشت
هر جا امیر بود همه را به دور هم جمع میکرد، خواه تهران، خواه در جبهه. امیر در جبهه فقط یک سردار امدادگر یا رزمنده نبود، او باب وحدت بود، او علم تقوا بود، او کسی بود که لحظهای بیکار نمینشست. دائم به فکر جنبش و تلاش در راه چرخاندن چرخ انقلاب بود در خانه و خانواده.
بسم رب الشهدا
معلم شهید امیرمسعود یزدان شریف
چون در روز ۲۱ ماه مبارک رمضان همزمان با شهادت جانگداز مولای متقیان و امیرالمومنان علی علیه السلام دیده به جهان گشوده بود نامش را امیر نهادند و به این علت پسوند مسعود را اضافه کردند که برای خود و جامعهاش سعادت آور باشد. امیر مسعود در خانوادهای مذهبی و معتقد به ولایت به دنیا آمد و از طفولیت در هیاتی که با نام مقدس معصومین علیهم السلام برپا شده بود شرکت میکرد و این را افتخاری بس بزرگ برای خود میشمرد.
برادرش میگفت: هر سال روز عاشورا که به مناسبت شهادت اباعبدلله الحسین در منزل ما چراغی روشن بود و سفرهای پهن، امیر در برگزاری این مراسم از فعال ترین افراد بود و بعد از خالی شدن دیگ ها نیز خود آستین هایش را بالا میزد و با افتخار میگفت دیگ شورای امام حسین(ع) بیایند. او خود را دیگ شوی و خدمت گزار حضرت اباعبدلله میدانست و به این مطلب افتخار میکرد.
با پیروزی انقلاب اسلامی که در جوانان کشور اسلامیمان تحول و دگرگونی حاصل شد، بالطبع در امیر نیز تحولی عمیق و عجیب بوجود آمد. او در خدمت به اسلام و انقلاب اسلامی سر از پا نمیشناخت. ابتدا در انجمن اسلامی هنرستان امام صادق(ع) بعد در هیئت های محبان المهدی و بسیج مسجد النبی و سپس در گروه فرهنگی و بسیج مسجد سلمان در کنار همه این ها شرکت در نبرد علیه باطل در جبههها امیر را از دنیا جدا و به خدای متعال وصل کرده بود. همکلاسی هایش میگفتند امیر در مدرسه انجمن اسلامی روز و شب زمستان و تابستان برف و باران و آفتاب نمیشناخت. همیشه به بچهها میگفت مبادا سلاح شهدایی چون حسینی، کرم، خوانساری، نیلی، صدوق و اسداله زاده و سایر شهدا روی زمین بماند.
تمامی امیدش به هیئت محبان المهدی بود و مقدار زیادی از نیروی الهی خود را صرف این هیئت میکرد. امیر مسعود ما در مسجد النبی و مسجد سلمان یادگاریهای بسیاری از خود به جای گذاشته است و اینک در و دیوار این خانههای خدا جای خالی او را احساس میکنند.
یکی از دوستان نزدیکش میگفت هر جا امیر بود همه را به دور هم جمع میکرد، خواه تهران، خواه در جبهه. امیر در جبهه فقط یک سردار امدادگر یا رزمنده نبود، او باب وحدت بود، او علم تقوا بود، او کسی بود که لحظهای بیکار نمینشست. دائم به فکر جنبش و تلاش در راه چرخاندن چرخ انقلاب بود در خانه و خانواده. طوری عمل کرده بود که الان فقدان او فقط فقدان یک فرزند یا یک برادر نیست. برادرش میگفت امیر همه چیز ما بود. من به قدری برای نبودن امیر احساس ناراحتی میکنم که در نبود فرزندم چنین احساسی ندارم.
آری، به قول یکی از دوستان او برای اطرافیان امیری بود هر جا بود برای دیگران مسعود بود. یزدان از او راضی بود و او از یزدان راضی. به راستی امیر مسعود شریف بود. امیر مزد زحمات شبانه روزی خود در جبهه و پشت جبهه را شهادت میانگاشت و قبل از اینکه برای آخرین بار به جبهه اعزام شود خود شهادتش را به دوستانش اطلاع داد و با آغوشی باز به استقبال این چنین مردن رفت.
او در روز نهم بهمن ماه ۱۳۶۵ در عملیات افتخارآفرین کربلای ۵ در منطقه شلمچه به خون سرخ خود غلتید.
روحش شاد و راهش پررهرو باد.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0