زندگی نامه طلبه شهید حمیدرضا آگاه
شهید حمید رضا آگاه با شروع جنگ خود را برای جنگ آماده کرد و در اواسط سال ۶۰ در حالی که ۱۶ سال بیشتر نداشت و از طرف بسیج او را به جبهه نمیفرستادند خود به طرف اهواز حرکت کرد.
شهید حمید رضا آگاه با شروع جنگ خود را برای جنگ آماده کرد و در اواسط سال ۶۰ در حالی که ۱۶ سال بیشتر نداشت چون از طرف بسیج او را به جبهه نمیفرستادند خود بطرف اهواز حرکت کرد و بعد از مدتی که نتوانست به جبهه برود از اهواز به تهران آمد و از تهران به ساوه که زادگاه پدر و مادرش بود رفت و با مراجعه به بسیج ساوه با محبتهای زیاد موافقت شد که در پائیز ۱۳۶۰ اعزام به آموزش در پادگان غدیر اصفهان شد و آموزش های لازم را برای دفاع از حکومت اسلامی دید و دوباره به طرف اهواز فرستاده شد .
بهمن همان سال به خرمشهر فرستاده شد تا فروردین سال بعد در خرمشهر مشغول پاسداری و دفاع از میهن اسلامی شد تا ماموریت او به پایان رسید به خانواده برگشت . دیگر حمیدرضا جبههها را رها نکرد و از آمدن خود را برای عملیات بیت المقدس آماده کرد و در آن عملیات به عنوان تک تیرانداز در گردان امام علی (ع) از تیپ ۲۴ بدر در مرحله اول عملیات شرکت کرد و با موفقیت برگشت ولی چیزی از آمدنش نگذشته بود که خود را برای عملیات رمضان آماده کرد و درمرحله ۵ عملیات به جنگ بعثیان رفت. حمید بعد از این عملیات مجددا در سال ۶۲ به عنوان نیروی اطلاعات و عملیات به لشگر ۱۷ علی ابن ابی طالب رفت و در آنجا مشغول شناسائی نیروهای دشمن در منطقه پاسگاه زید شد .
در همان منطقه بود که شبی خود را آماده برای رفتن شناسائی می کرد که در سنگر دیده بانی خمپاره ای آمد و ضمن به شهادت رساندن دو نفر از هم رزمانش حمیدرضا مجروح شد و او را روانه بیمارستان در مشهد مقدس کرد.
حمیدرضا مدتی در نقاهت بسر برد و با چرخ حرکت میکرد و تمام بدنش از ترکش پر بود و رفته رفته رو به بهبودی میرفت و بعد از اینکه کاملا خوب نشده بود در سال ۶۳ خود را برای عملیات بدر آماده کرد و در سال ۶۳ به عنوان نیروی اطلاعات با شناسائی های لازم در عملیات بدر شرکت کرد و بعد از چهل روز بی خبری پیروزمندانه برگشت.
باید یادآوری کنم که حمیدرضا از سال ۱۳۶۱ مشغول تحصیل علوم دینی شده بود در مدتی که به منطقه میرفت هم مشغول به تحصیل بود و هم مشغول رزم بالاخره سال ۶۵ سال ازدواج حمیدرضا بود که با ایثاری که او داشت همسر خود را از خانواده شهدا انتخاب کرد همسر یک شهید و هنوز چند ماهی از ازدواجش نگذشته بود درحالی که مشغول اتمام دروس مقدماتی حوزه بود با درخواست مسئولین جنگ خود را آماده برای عملیات برون مرزی کرد. این بار جبهه حمید با دفعات قبل فرق می کرد و حمید با اینکه تازه داماد بود و همچون حنظله غسیل الملائک از همه چیز خود گذشت در حالیکه همسرش بچه ای در رحم داشت به سوی منطقه غرب کشور مریوان حرکت کرد و با هماهنگی های لازم برای عملیات آماده شد و تا نیروی کرد مسلمان از طرف قرارگاه رمضان به آن طرف مرز رفت یک هفته بیش نبود که از غرب برگشته بود که خود را برای عملیات کربلای ۴ آماده کند با حکمی که داشت به عنوان روحانی رزمی تبلیغی به لشگر علی ابن ابیطالب معرفی کرده و به گردان ولی عصر رفته و از آنجا هم به خرمشهر و از آنجا به شلمچه به طرف جزیره حرکت کرد در آنجا خمپاره ای و ترکش به سرش خورده و خون زیادی می آمده. یکی از دوستانش تعریف می کرد که امامه خود را به سرش بسته بود به دنبال آمبولانس میرفت که دوستان مجروح خود را نجات دهد و بعد از شهادتش پسرش بدنیا آمد و نام پدر را بر او گذاشتم و ایشان کلاس دوم راهنمائی در شهرک مهدیه قم درس می خواند.
.: خاطراتی به نقل از مادر شهید حمیدرضا آگاه
از خاطرات مادر شهید است که شب عروسی که در قم گرفته بودیم خیلی خودمانی بود و بزرگان فامیل بودند. شهید پدر همسرشان روحانی بودند. همه مهمان ها اول برای نماز به مسجد محل رفتند، بعد مراسم عروسی که خیلی مختصر بود گرفته شد. شب که همسرش را می بردیم پدرش به عروس گفت: دخترم انشاالله صاحب ۱۲ فرزند شوی که حتی یکی را هم دامادش کنی. این خاطره برای من فراموش نشدنی است.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 1در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0