رسالتی از جنس آگاهی

شهید، سفیر عشق است

زیباترین فصل این فرهنگ، خالقان این حماسه عظیم اند که با صلابت اراده و نور ایمان، رهنورد راه مقدسی شدند که پاداش آن، جاودانگی و بقا بود.

.: مروری بر زندگی طلبه شهید مجید نعیمی پور

شهید مجید نعیمی پور، فرزند عبدالرسول در تاریخ بیست و سوم مرداد ماه ۱۳۴۸ در شهر تهران و در بین خانواده ای مومن و متدین دیده به جهان گشود. مجید از همان كودكی بچه ای آرام و باهوش بود و برخلاف سن كم خود حرف های بزرگی میزد. او همیشه هم سن و سال هایش را نصیحت می كرد. وی تحصیلاتش را تا مقطع دیپلم با موفقیت پشت سر گذاشت بعد به قم رفت و در حوزه علمیه قم مشغول به كار شد و از همان جا به جبهه اعزام گشت. مجید نعیمی پور ازدواج كرده و ثمره ازدواجش ۱ فرزند دختر و ۱ فرزند پسر است. فعالیت های زیادی در جبهه انجام می داد تا این كه بالاخره در سال ۶۵ در عملیات كربلای ۴ بر اثر اصابت تركش خمپاره به شهادت رسید. پیكر این شهید گران قدر بعد از ۱۳ سال به تهران بازگشت و مزار پاك این شهید واقع در بهشت زهرای تهران – قطعه ۵۰ است.

.: نامه طلبه شهید مجید نعیمی پور برای همسر

بسمه تعالی

مبارك باد بر بقیة الله اعظم ارواحنا له الفداء وجود چنین رزمندگانی ارزشمند و مجاهدان فی سبیل الله كه آبروی اسلام را حفظ و ملت ایران را رو سپید و مجاهدان راه خدا را سرافراز نمودند. امام خمینی

بنام خدای مهربان ،خدایی كه با تمام بدی هامون، هنوزم لطف و رحمت خودش را از ما قطع نمی كند و هر وقت كه در منجلاب و دوری از اون فرو میرویم چراغی در سیر ظلمانی و تاریك ما روشن می كند تا راه گمشده را پیدا كنیم ولی حیف كه هنوز چند وقتی از عمر این چراغ نگذشته با طوفانی از گناه سراغش می رویم و با گردباد خاموشش می كنیم. اما اون كه رحمن و رحیم و منبع صبر و حلم است باز هم در سیر چراغی دیگر می افروزد ولی باز هم ما آری! بنام خدای عزیزی كه به انسان محبت و عشق را داد تا انسان همیشه با امید و رجاء حیات دنیایی خودش را استمرار بدهد و در كنار تمام خشونت ها و ناملایمات طبیعت و اجتماع و به منبع حیات بخش عطوفت و مهربانی اتكاء كند. با سلام به تو كه وسیله ای شدی برای راحتی مان و جسمم و امیدی بودی در پیچ و خم راهم و سلامی از راه های بسیار دور كه در میزان عشق و محبت فاصله ای بنا شد و اكنون كه نامه را می نویسم اگرچه بسیار دورم ولی تو را در كنار خود احساس می كنم كه همیشه اینگونه بوده چه آن روزی كه به خیبر رفتم و چه زمانی كه در مكه و مدینه بودم و چه امروز كه در اینجا به امید یك والفجر دیگرم. سلام به فاطمه ی عزیز كه اگرچه هیچگاه پدر خوبی برای او نبودم ولی همیشه او را بسیار دوست داشتم.-
الان كه این نامه را می نویسم ساعت ۱۰/۸ دقیقه شب چهارشنبه است و ما در یكی از اطاق های قرارگاه لشگر ثارالله نشسته ایم. سفر ما به اهواز حدود ۴۰ ساعت طول كشید. اوضاع راه ها بواسطه ی بارندگی زیادی كه شده بود خیلی خراب بود و تقریباً تمام راه هایی كه منتهی به اهواز می شد سرود بود. ما هم بالاخره بعد از گشتن های بسیار موفق شدیم تا از راه قدیمی بهبهان كه جاده ای خاكی با گردنه های خطرناك بود خود را به اهواز برسانیم و از لحظه ی ورود تا بحال منتظر تعیین تكلیف هستیم كه امروز عصر بالاخره قرار شد كه با یكی از گردان های عملیاتی به منطقه رفته و همانجا ضمن انجام دادن امور درسی خود را برای عملیات نیز آماده كنیم.
هوا در اینجا بواسطه بارندگی شدید سرد است ولی گرمی بچه های جبهه و رابطه ی آن ها با هم سردی هوا را بی رمق می كند. كاش می شد و تو هم می توانستی اینجا باشی تا خود از نزدیك ببینی كه هر كس صیاد خوبی باشد در این دریاچه ها چیز خوبی می تواند شكار كند. در اینجا اوضاع ما خوب است فقط مقداری نگران احوال شما می باشم و امیدوارم كه هم حال شما و هم حال فاطمه خوب باشد و دوری ما را با امید شركت در ثواب ( اگر ثوابی باشد) صبوری نمائید. قرار بود كه از تهران بیایند ان شاء الله كه آمده باشند و موجب خوشحالی ما و شما باشند. ان شاء الله برایمان بنویسید و در جریان امور ما را بگذارید. هر چه كه لازم دارید حتما به آقای هاشمی برسانید تا او برایتان تهیه كند. اصلاً صرفه جویی درمورد خورد و خوراك نداشته باشید. به آقای هاشمی گفته بودم كه برای شما هم شیر بخرد اگر فراموش كرده بودند تذكر دهید و اگر نبود بگویید تا رنجبر از همان منازلی كه دفعه قبل شیر تهیه كرده بخرد. در ضمن اگر دیدی نمی توانید در آنجا راحت باشید حتماً تهران بروید ولی اگر نتوانستید تحمل كنید بمانید بهتر است. تلفن زدن ما هم كمی مشكل است ولی اگر بدانم كه مثلاً تلفن به منزل آورده اند یا نه و یا در چه ساعتی تلفن آوردند حتماً تماس خواهم گرفت. فردا كه ان شاء الله خواهیم رفت. ان شاء الله فكر نكنم بیشتر از یك ماه بمانیم و سعی می كنم در اولین فرصتی كه كار زیادی نبود مراجعت كنم. به هرحال مواظب خودت و فاطمه باش. در این مدت فرصت خوبی است برای بهتر فكر كردن و خوب درس خواندن. امیدوارم كه شیطان با مشغول كردن حواس شما مانعی پیش نیاورد. ما را از دعای خیرتان فراموش نكنید و از خدا بخواهید كه به ما توفیق دهد تا این بار این چراغی را كه در فراسوی ما نورافشانی می كند و مسیر را به ما مینمایاند با گناه و معصیت خاموشش نكنیم. خوب هم نامه زیاد شد و هم كاغذ تمام. جواب نامه را اگر وقت داشتی بنویس و برای ما پس كن. فاطمه را از قول من چند بوس محكم كن و اگر گفت ” نكن دیگه” دو تا بوس دیگر هم به او بكن. نمی دانم سراغ مرا میگیرد یا نه ولی خدا کند كه نگیرد تا موجب اذیت نباشد .

به امید دیدار
التماس دعا
۱۲/۹/۶۵
لشكر ثارالله – مجید نعمی پور