طلبه شهید علی مطلب زاده

به فقرا کمک می‌کرد و در مساجد حضور داشت

همزمان با شروع انقلاب بطور فعال وبا شور و شوقی خدایی و برای پیروزی انقلاب و نجات مستضعفین ازظلم و ستم شرکت کرد و در سوم دی ماه 1357 مقابل سفارت آمریکا، به آرزوی دیرینه خود که شهادت در راه خدا بود نائل آمد.

خلاصه از زندگی شهید
شهید علی مطلب زاده فرزند مالک دارای شماره شناسنامه ۲۹۵۸متولد ۲۰ آذر ماه سال ۱۳۳۹ در روستای میرکوه سلطان شهرستان سراب در استان آذربایجان شرقی تولد یافته و شش ماهه خانواده‌اش به تهران نقل مکان کردند، اما به علت نبودن کار و سختی معیشت به دنبال کار به شهرستان قزوین و بعد از آن به شهر‌های دیگر نقل مکان کردند. و شهید علی در تهران به تحصیل خویش ادامه داده و تعطیلات تابستان را همراه پدرش به کار می‌پرداخت. تا اینکه همزمان با شروع انقلاب بطور فعال وبا شور و شوقی خدایی و برای پیروزی انقلاب و نجات مستضعفین ازظلم و ستم شرکت کرد و در سوم دی ماه ۱۳۵۷ مقابل سفارت آمریکا، به آرزوی دیرینه خود که شهادت در راه خدا بود نائل آمد.

قسمتی از انشای شهید در طول تحصیل را با هم مرور می کنیم.

موضوع انشاء
تربیت، تحصیل، ثروت، ثروت، سلامت جامعه بکدام یک بیشتر نیاز دارد
البته هر یک از اینها نیاز ملزم دارد ولی اگر ما بخواهیم آن که نقش بهتری یا موثرتری را در اجتماع بشری ایفا می‌کند تحصیل است البته تحصیل در تمام مواقع رکن اول را اجرا می‌کند ولی در بعضی مواقع مانند بیماریهای شدید انسان نمی‌تواند از علم خود استفاده نماید مثلاً آموزگاری را در نظر می‌گیریم اگر آموزگاری خیلی علم داشته باشد ولی یک بیماری‌علاج ناپذیر در او پدیدار گردد مسلماً آن شخص نمی‌تواند از آن همه علم سرشار و پایان ناپذیر خود استفاده نماید و حالا در مورد سلامت بحث میکنیم اگر کسی بیماری روانی داشته باشد در جامعه هیچ کاری نمی‌وتاند انجام دهد جز مزاحمت برای مردم پس نتیجه گیری می‌کنیم که این فرد در این جامعه کاری را نمی تواند انجام دهد و حالا به ثروت نظری می‌افکنیم اگر شخصی ثروت داشته باشد می‌توان آن ثروت را در یک شب به چپاول برد و از ثروت خود نمی‌تواند استفاده بکند ولی می‌تواند با کمک به مؤسسات خیریه و کمک به فقرا کمکی به جامعه بشری بنماید و این خود کمکی است ضروری که جامعه را به سری پیشرفت رهنمون سازد و حالا به تربیت که رکن اساسی جامعه می‌باشد و اگر کسی در جامعه تربیت داشته باشد کاری مهمی را انجام داده است ولی در همه این موضوعها را که مورد بررسی قرار دادیم تحصیل بهتر است.

خاطره پدر شهید
ده هزار تومان ازمن قرض گرفته بود که بعد از مدتی که ایشان پول جمع کرده بوده یک روز به خانه آمد و من مهمان داشتم و گفت پدر این همان پولی که من از تو گرفته بودم گفتم نمی‌خواهم گفت نه پدر من از تو قرض گرفته بودم خلاصه خیلی پسر خوب و مهربانی بود همیشه به فقرا کمک می‌کرد و در مساجد حضور داشت و نماز خود را سرموقع می‌خواند و همیشه دیگران را نصیحت می‌کرد.

خاطره مادر شهید
خیلی پسر خوب و زرنگی بود آن موقع‌ها ما لباس‌شویی نداشتیم همه لباسهایش را خودش می‌شست و همیشه می‌گفت وقتی من به سر کار بروم و پول دربیاورم و شما پدر و مادرم را بگذارم و دورتان بگردم و برایتان خرج کنم تا هیچ موقع ناراحت و مریض نشوید خلاصه خیلی با ما با مهربانی رفتار می‌کرد.

جمیله مطلب زاده: خواهر شهید
یک روز زود خواب بودم آن موفع من سیزده سال داشتم احساس کردم کسی صورتم را بوسید بیدار شدم دیدم برادر علی است سلام دادم جواب داد و با عجله به طرف کمد رفت و شناسنامه می‌خواست گفتم کجا می روی کفت عجله دارم باید بروم .گفتم صبر کن مامان بیاید بعد برو ،ولی گفت خیلی عجله دارم نمی‌توانم صبر کنم و با عجله رفت این آخرین باری بود که علی را دیدم.